بغض داستان تلخ مهاجرت است . ماجرای پرتنش عشق و نفرت و داستان دو روایت از دو مقطع زندگی حامد و ژاله در استانبول است . ژاله و حامد دو جوان از نسل سوم مهاجران ایرانی هستند که ناخواسته تن به مهاجرت دادهاند .
عصبانی نیستم! داستان «نوید» با نقشآفرینی نوید محمدزاده دانشجوی ستارهدار و اخراجی است که برای فراهمآوردن حداقل شرایط زندگی در رویارویی با بیاخلاقیهای جامعه، با خود تمرین میکند تا «عصبانی» نباشد و در تلاش است تا دختر موردعلاقهاش «ستاره» با بازی باران کوثری را از دست ندهد.
همه امید زندگی مش حسن به تنها گاوی است که در طویله اش دارد و از وجود آن علاوه بر امرار معاش خانواده خود، افراد روستا را نیز بهرهمند میسازد. همه این مسائل باعث شدهاست که مش حسن دلبستگی خاصی به این گاو داشته باشد. اما روزی که مش حسن به شهر رفته، گاو به علت نامشخصی میمیرد و افراد روستا با موافقت همسر مش حسن نعش گاو را در چاه روستا میاندازند و پس از بازگشت مش حسن وانمود میکنند که گاو گریختهاست ولی او باور نمیکند و...
داستان این فیلم دربارهٔ پدر و دختر روزنامهنگاری است که همپای هم کار میکنند و هیچکدام به خاطر دیگری ازدواج نکردهاند. دختر در یک نشریه کار میکند و پدر هم بعد از مدتی دوباره دست به قلم میشود.
قصه فیلم سوء تفاهم ماجرای یک گروگانگیری است که همه چیز در متن واقعیت پیش میرود اما با گذشت زمان این شبهه پیش میآید که این حادثه بیشتر شبیه یک «سوء تفاهم» یا توهم است؛ و اما در متن توهم هنوز عناصری از واقعیت به چشم میآید. همزمان با گسترش این ابهام، ماجرای گروگانگیری نیز به پیش میرود و..
«مِشمِشه» مرضی است مسری که بیشتر در اسب و استر و خر دیده شده و به انسان نیز قابل سرایت است. در واقع همین امر دستمایه سوژه اصلی این فیلم شده است. فیلم یک طنز موقعیت است و داستان یک گروه فیلمبرداری را روایت می کند که در حال ساخت فیلمی هستند. آنان برای چند سکانس از فیلم احتیاج به یک خر دارند و همین امر کل گروه را با ماجراهای مختلفی مواجه می کند...
بيژن، در بنگاه معاملات ملكي كار مي كند. ملكي به فروش مي رسد و او راهي زندان مي شود. بيژن به مرخصي مي رود ولي ديگر او را به زندان راه نمي دهند و اين آغاز ماجرا است...
داستان فیلم درباره ی چند دانشجوی جوان است که برای یک جشن به خانه ی دوستشان مجید میروند و با ورود یک روحانی سالخورده برایشان حوادثی پیش می آید که ....
ابری برسر شهر سایه افکنده است،لکه ابری به دنبال لکه گمشده خود می گردد. کسری به دنبال خواهرزاده گمشدهاش ، شهر را جست و جو می کند. در همین حال، مروا زخم خورده از زندان آزاد می شود..
حسین در آستانه ازدواج دومش ـ با فرشته دختر دایی اش ـ از طریق یكی از همسایه ها درمی یابد پسرش رضا برخلاف تصور او، زنده است و نزد دوست صمیمی اش احمد و همسرش مریم، زندگی می كند....