تئاتر اعتراف به کارگردانی و بازیگری شهاب حسینی و با حضور علی نصیریان که با استقبال خوب مخاطبان رو به رو شد داستان جنایتکاری مزدور است که برای اعتراف نزد کشیش به کلیسا می رود. این قاتل جنایتکار که دوران کودکی بدی را سپری کرده و بارها مورد آزار قرار گرفته است برای انتقام گرفتن ...
جواد كه از خانواده متمولی است، شیفته دختر فقیر قالیباف می شود. والدین مرد جوان با این وصلت مخالفت می كنند. جواد بر رأی خود پافشاری كرده و سرانجام به جهت ادامه مخالفت ها خانواده اش را ترك می كند. پس از آن طی حادثه ای سلامت خود را از دست می دهد.
زنی به نام آذر اقدام به کارهای غیرقانونی و خلاف برای دیگران و کسب درآمد از این راه میکند...
در فیلم جیب بر خیابان جنوبی بگذار به ضرب شمشیر یک دلاور از پا درآیم، پولاد در قلب و لبخند بر لب. زمانی چنین گفته بودم، ولی تقدیر چه بازی ها که ندارد، میدان جنگ من فاضلاب گند خیابان بود و خصم من یک گاری با باری هیزم. بسیار منطقی است، من همه چیزم را از دست داده ام، حتی مردنم را..
در فیلم هرچی خدا بخواد به ونداد طاهری اطلاع میدهند که پدرش در جزیره کیش فوت کردهاست. همزمان به پارمیدا نصیری هم اطلاع میدهند که مادرش در جزیره کیش دچار سانحه شده و مردهاست. داستان فیلم از فرودگاه مهرآباد شروع میشود و...
ساره و داوود كه هر دو در كار تهيه فيلم مستند هستند يك شب در حين فيلمبرداري جسدي را در كوچه ي خود مي بينند اما وقتي پليس در محفل حاضر مي شود جسدي را نمي بيند..
اصغر زاغی شاغل در تماشاخانه، در واقع با خبرچینی برای ساواک امرار معاش میکند. وی بهطور تصادفی پی به مخفی گاه انقلابیون در همسایگی خود می برد ولی هنگامیکه قصد لو دادن آنها را دارد متوجه مهربانی و دلسوزی انقلابیون در حق خودش و زن و بچه بیمارش میشود. پس پشیمان شده و راه فرار آنها را فراهم میکند و خودش هم نقل مکان میکند.
خسیس داستان پیر مرد خسیسی به نام صابر رفعتی است. او در آستانه ورشکستگی قرار دارد در این حین تصمیم می گیرد با کمک پسرش امید 50 میلیون تومان به فرزند کوچکترش آیدین کمک کند تا برایش کار کند اما پول به سرقت میرود و…
محمولههای قاچاق در ایران طی چند مرحله لو میرود و شخصی به نام اسکندری در این رابطه به ایران میآید تا قضیهٔ چگونگی لو رفتن محمولهها را پیگیری کند..
فیلمنامه تردید بر پایه نمایشنامه هملت اثر ویلیام شکسپیر نوشته شدهاست و روایتگر داستان پسری به نام سیاوش است که پس از مرگ پدرش، عموی او اختیار ثروت خانوادگی را به دست میگیرد. سیاوش عاشق دخترعمهاش مهتاب است. پس از گذشت مدت کوتاهی از مرگ پدر، او از ازدواج قریبالوقوع عمو با مادرش باخبر میشود. سیاوش طی ماجراهایی میفهمد که پدرش کشته شدهاست.