توضیحات
فرماندار انگلستان همراه با دخترش الیزابت سوآن در یک کشتی نظامی به سرپرستی معاون فرماندار (فرمانده جیمز نارینگتون) در حال کشتیرانی و بازرسی دریایی کاراییب هستند. فرمانده نارینگتون بر این عقیده است که باید تمامی کشتیهایی که زیر سلطه انگلیس هستند، از قوانین پیروی کنند و تمامی دزدان دریایی به مجازات برسند و اعدام شوند. او میخواهد آرامش را به دریای کاراییب بیاورد. از دور یک کشتی در حال سوختن و غرق شدن پیداست و روی یک تخته چوب پسرکی درحال نزدیک شدن به کشتی است او را از آب میگیرند و مسئولیت مواظبت از پسربچه را بر عهده الیزابت سوان دختر فرماندار میگذارند اما الیزابت متوجه یک گردنبند با نقش دزدان دریایی بر گردن پسرک میشود و سریعا ان را از گردن پسرک درمی اورد تا جان او را نجات دهد. ده سال بعد روز تجلیل از فرمانده نورینگتون الیزابت تبدیل به یک دوشیزه ای زیبا شده و پسرک روی تخته به نام ویلیام ترنر یک شاگرد آهنگر شده. همان روز یک مرد عجیب با قایقی سوراخ و درب و داغان وارد بندر رویال میشود او دزد دریایی معروف جک اسپارو است. به گفته خودش آمده تا یکی از کشتی های نظامی را بدزدد.بصورت اتفاقی الیزابت از بلندی به درون دریا پرت میشود و جک اسپارو او را نجات میدهد اما به جرم دزد دریایی بودن دستگیر میشود. همان شب دزدان دریایی عجیب و غریبی با کشتی معروف مروارید سیاه به بندر حمله میکنند و الیزابت را میدزدند. الیزابت میفهمد که این دزدها به سرکردگی کاپتان باربوسا دچار نفرینی شده اند که به مانند مردگان هیچ چیزی را حس نمیکنند ولی هنوز زنده اند و رازشان تنها زیر نور ماه فاش میشود آنها در زیر نور ماه تبدیل به اسکلت میشوند. باربوسا مدال دزدان دریایی که ده سال پیش الیزابت از گردن ویلیام درآورده بود را میبیند و الیزابت به دروغ میگوید که نامش ترنر است به همین دلیل کاپتان باربوسا الیزابت را با خود از بندر میبرد. در بندر رویال ویلیام که عاشق الیزابت بوده به کمک جک اسپارو یک کشتی میدزدند تا به نجات الیزابت بروند. آنها ابتدا به بندر تورتوگا می روند شهری بدون قانون که محل تجمع دزدهای دریایی و اوباش است در آنجا جک اسپارو دستیار قدیمی خود جاشوآ گیبز را پیدا میکند و با کمک او خدمه ای برای کشتی خود استخدام میکند. ویلیام متوجه میشود که جک اسپارو قبلا کاپتان کشتی مروارید سیاه بوده و باربوسا معاون او بوده است ولی خدمه کشتی با رهبری باربوسا بر علیه او دست به شورش میزنند و جک را به همراه یک تپانچه و یک عدد تیر در جزیره دور افتاده ای تنها رها میکنند و بعد از آن دچار نفرین میشوند. آنها برای رهایی از نفرین به خون فردی از خانواده ترنر نیاز دارند ولی به اشتباه الیزابت سوآن را با خود به محل گنجهایشان برده اند. جک و ویلیام به سراغ باربوسا میروند ، ویلیام الیزابت را نجات میدهد ولی کاپتان باربوسا کشتی آنها را تعقیب میکند و آنها را دستگیر میکند. در این هنگام ویلیام برای نجات دادن جان الیزابت به باربوسا هویت خود را معرفی میکند و از او میخواهد تا الیزابت را رها کند ولی باربوسا الیزابت و جک اسپارو را به درون اقیانوس رها میکند و ویلیام را همراه خود به محل گنج میبرد تا نفرین را بشکند. در جزیره الیزابت آتشی روشن میکند و به کمک آتش کشتی فرمانده نارینگتون متوجه آنها میشود و الیزابت و جک را از جزیره نجات میدهد، جک به ناریگتون میگوید که از محل اختفای باربوسا مطلع است و میتواند او را به آخرین دزدان دریایی کارائیب برساند تا آنها را نابود کند.جک اسپارو فرمانده نارینگتون را به محل گنج باربوسا می رساند و جک از نارینگتون میخواهد که او اول به سراغ باربوسا برود تا او را وادار به تسلیم کند.
دیدگاه های کاربران