تاج پادشاه نپتون دزدیده شده و دزد آن هم مشخص نیست اما به نظر میرسد که کار آقای کراب باشد. او رئیس باب اسفنجی داستان ماست. همه فکر می کنند آقای کراب متهم اصلی است. از طرفی آقای کراب حاضر است بمیرد اما به ترفیعی که همیشه منتظر آن بوده و حتی در رویاهایش به آن فکر میکرده برسد. باب اسفنجی هم برای کمک به رئیسش همه کار میکند…
داستان از این قرار است که ملکهای در وسط زمستان کنار پنجرهای نشسته بود و مشغول قلابدوزی از روی طرحی از جنس درخت آبنوس بود که انگشتش را زخمی میکند.او با دیدن خون آرزو میکند که دختری که از او به دنیا میآید پوستی به سفیدی برف و لبانی به سرخی خون و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که در دستانش بود داشته باشد. سال بعد دختری با همان ویژگیها که ملکه آرزو کرده بود به دنیا میآید ولی ملکه هنگام وضع حمل میمیرد. اسم آن دختر را سفید برفی مینامند. سال بعد شاه همسر دیگری برای خود اختیار میکند ملکه جدید بسیار زیبا اما فوقالعاده مغرور بود. او آینهای جادویی داشت که قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه این بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمین است.
انیمیشن راجع به کودکیست که بر خلاف تمسخر بسیاری از دوستانش شدیداً به بابانوئل و حضور وی در روزهای کریسمس معتقد است. در یک شب کریسمس، این پسربچه شکاک، سوار قطاری جادویی میشود که در راه قطب شمال و خانه ی بابا نوئل است….
پنج دوست جوان به همراه راهنمای خود، سفری ماجراجویانه آخر هفتهای را به تپههای کولیمالای آغاز میکنند. اما با نادیده گرفتن هشدارها، وارد منطقهای ممنوعه میشوند و ناخواسته، راز تاریکی را در دل جنگل بیدار میکنند
وینونا ایِرپ برای نبرد با بزرگترین دشمن خود به خانه بازمیگردد: فردی روان پریش که برای انتقام از او و همه کسانی که او را دوست دارند، مصمم است.
پس از یک تراژدی خانوادگی، سه نسل از خانواده دیتز به خانه در رودخانه زمستان باز می گردند. زندگی لیدیا که هنوز توسط بیتل جویس تسخیر شده است، وقتی دختر نوجوانش، آسترید، به طور تصادفی پورتال زندگی پس از مرگ را باز می کند، زیر و رو می شود.
در دوره هیان، Seimei Abe در جادو تمرین می کند، اما علاقه ای ندارد، تا اینکه همکاری با هیروماسا میناموتو برای حل یک پدیده عجیب به وجود می آید.
پس از پایان جنگ داخلی میان اوتوبات ها و دیسپتیکان ها، خانواده مالتو به شهر کوچکی نقل مکان می کنند. آن ها گونه جدیدی از تبدیل شوندگان را به فرزندی قبول می کنند و این تبدیل شوندگان به کمک دو فرزند خانواده، سعی می کنند از خود محافظت کنند و جای خود را در این جهان پیدا کنند.
یک جنگجو از آینده ای پسا آخرالزمانی به سال 1997 سفر می کند تا از یک دانشمند هوش مصنوعی که توسط یک سایبورگ بی احساس - و نابود نشدنی - شکار شده است، محافظت کند.
درباره یک شیطان از جهنم که در بدن کانگ بیت-نا، قاضی زیبایی که در یک حادثه جان خود را از دست داده بود، زندگی میکند. مأموریت او این است که کسانی را که باعث مرگ دیگران شدهاند به جهنم بفرستد تا بتواند به جهنم بازگردد، اما سپس با کارآگاهی به نام هان دا-اون آشنا میشود.