توضیحات
این فیلم در مورد مردی است که توسط نامهای مشکوک به منطقهای به اسم «سامرزایل» کشیده میشود. در آن نامه همسر سابق ادوارد از او خواستهاست که به سامرزایل بیاید تا دختر گمشدهاش را در نقش یک پلیس بیابد. اهالی سامرزایل به صورت کاملاً مرموز با او رفتار میکنند. ادوارد بعد از اینکه میفهمد پدر دختر گمشده –روان وودوارد- است جدی تر به جمع کردن مدرک میپردازد. در سامرزایل همه چیز زنانه است. هیچ پسربچهای در آنجا دیده نمیشود. اهالی سامرزایل زندگی زنبور وار دارند و تنها پایبند قوانین ملکهشان هستند. ملکه خودش در آسایش است اما بقیهٔ زنبورها که در داخل یا خارج قلمرو او فعالیت دارند سربازی بیش نیستند. مردها برای زنان سامرزایل فقط وسیلهاند. دهکدهٔ مرد ستیز سامرزایل دانش آموزانی مرد ستیز هم پرورش میدهد. عسل، زنبور، ملکه، خواهر سامرزایل، سربازها، مردهای بیمصرف و بی زبان در سامرزایل، عسلی که زنبورها برای به دست آوردنش زحمت میکشند و مرد حصیری. اینها به صورت زنجیر وار به هم متصل اند و قصه را تشکیل میدهند. در سکانس پایانی، تمام معما حل میشود و روحیهٔ خشن و غیر احساسی زنان، همانطور که خواهر رز در گفتگو با ادوارد به آن اشاره کرد، بر مخاطب آشکار میشود. حالا دیگر دست ویلو و روان هم برای ادوارد رو شده و تنها راه چاره، مردن است، چون آنها میخواهند. مردن به دلیل مرد بودن؛ و تنها جرم، دلسوزاندن است. او باور کرده بود و محکوم به مرگ شد. او را بعنوان قربانی در آتش سوزاندند.
دیدگاه های کاربران