
پس از آنکه نشست سران G20 به دست تروریستها میافتد، رئیسجمهور دانیل ساتن باید از تمام مهارتهای دیپلماتیک و تجربیات نظامیاش برای دفاع از خانوادهاش و دیگر رهبران استفاده کند.
گریس زنی مذهبی است که در خانهای قدیمی زندگی میکند. این خانه همیشه تاریک نگه داشته میشود، زیرا دو فرزند او، آن و نیکلاس، به طور نادری به نور حساس هستند. وقتی خانواده کمکم به این شک میافتند که خانهشان تسخیر شده، گریس با تمام وجود تلاش میکند تا در برابر رویدادهای عجیب و رؤیاهای نگرانکننده، از فرزندانش محافظت کند.
پس از وقوع یک تراژدی غیرمنتظره، مالکوم کرو، روانشناس کودک، با پسربچهای نه ساله به نام کول سیر آشنا میشود؛ پسری که رازی تاریک را در دل پنهان کرده است.
استفانی، دانشجوی دانشگاه، که گرفتار کابوسی خشونتآمیز و تکرارشونده شده، به خانه بازمیگردد تا تنها کسی را پیدا کند که شاید بتواند این چرخه را بشکند و خانوادهاش را از سرنوشت هولناکی که بیتردید در انتظارشان است، نجات دهد.
زیگی، زنی موهاک از قبیلهی کاناواکه در حدود سیسالگی است که در تورنتو در حال پیشرفت در حرفهاش به عنوان یک اینفلوئنسر در شبکههای اجتماعی است. کمی پس از امضای قرارداد اسپانسری با
سه فیلمساز جوان برای ساخت یک مستند دربارهی شیوع مرموز طاعون، به روستایی دورافتاده سفر میکنند. دولت این منطقه را منطقهای ممنوعه اعلام کرده و شایعاتی در حال پخش است مبنی بر اینکه این بیماری ریشه در یک نیروی شیطانی باستانی دارد. گروه فیلمبرداری تمام تلاش خود را
نائومی، زن جوانی است که خودرواش از جاده منحرف شده و درون یک گودال میافتد و او را در منطقهای دورافتاده گرفتار میکند؛ جایی که حتی موبایلش آنتن نمیدهد. در همین هنگام، یک راننده یدککش بهطرزی مرموز ظاهر میشود، اما بهجای کمک، نائومی را به قربانی بعدی خود تبدیل میکند.
با تسبیح در یک دست و تبر در دست دیگر، یک راهب به دنبال روحی هزارساله میرود که انسانها را تسخیر کرده و جهنمی را روی زمین به پا کرده است.
زنی به نام چارلی توانایی خارقالعادهای برای تشخیص حرفهای راست و دروغ دیگران دارد. حال او با ماشین خود به دل جاده میزند و با هر توقف با گروه جدیدی از شخصیتها و همچنین جنایات عجیب روبرو میشود که نمیتواند راهحلی برای آنها پیدا کند و…
هیونسو و سو-جین تازه ازدواج کردهاند. بهطور ناگهانی، هیونسو شروع به صحبت در خواب میکند: «یه نفر اینجاست.» از آن شب به بعد، هر بار که به خواب میرود، به فرد دیگری تبدیل میشود و هیچ خاطرهای از شب قبل ندارد. این وضعیت، سو-جین را دچار اضطراب شدیدی میکند؛ او مدام نگران است مبادا هیونسو در خواب به خانوادهاش آسیب بزند و به همین دلیل دیگر نمیتواند حتی لحظهای آرام