توضیحات
پس از خشکسالی در روستایی در سیستان و بلوچستان، تنها حیدر با دو فرزند خردسالش، جعفر و جمال در روستایی ماندهاند. حیدر با ریختن چاه آبی که در حال حفرش بود کشته میشود. جعفر و خواهر کوچکش جمال پیاده به سوی شهر میروند. در راه رانندهای آنها را پیدا کرده و به یک قاچاقچی به نام عبدالله میفروشد. پسر را برای آوردن جنس قاچاق به پاکستان میبرند و دختر را برای فروش به کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس میفرستند. حال جعفر به دنبال راهی برای فرار از دست عبدالله و نجات خواهر کوچکش است.
دیدگاه های کاربران