لورل و هاردی در پی “مری رابرتز” هستند تا خبر فوت پدرش را به وی بدهند و ارثیه هنگفتی از جمله یک معدن طلا را که پدرش برایش به جای گزارده به وی تحویل دهند. آنها مری را در کافهای در غرب میابند. ولی صاحب کافه و همسرش طماعش در پی بدست تصاحب این ثروتند.
سیرکی که لورل و هاردی در آن کار میکنند ورشکست میشود و مالک سیرک به هر یک از کارکنان یکی از حیوانات سیرک را به عنوان دستمزد می هد. از این میان سهم هاردی یک گوریل ماده و سهم لورل جعبهای پر از حشره “ساس” میشود. مشکل اصلی اینجاست که آنها جایی را برای اقامت ندارد و کسی هم به یک گوریل اتاق اجاره نمیدهد…
لورل و هاردی به همراه دیگر کولیها به منطقه “کنت آرنهایم” که دشمن قسم خورده کولی هاست میروند. در هر حال لورل و هاردی ساده دل زندگی خوبی دارند تا اینکه زن هاردی به وی خیانت میکند…
هاردی به دلیل مشکلات روانی که در کارخانه بوق سازی پیدا کرده است به دستور پزشک همراه با لورل به قایقی در کنار دریا می رود تا اعصابم آرامش پیدا کند اما…
با آغاز جنگ در آوریل سال 1917، سربازی اجباری ارتش آغاز میشود. در این میان لورل و هاردی نیز به اجبار به جنگ فرستاده میشوند و سادله لوحی آنها در جنگ ماجراهایی طنز و بامزه ای می آفریند. بعد از پایان جنگ آنها باید به دختر کوچولوی دوستشان که اسیر شده کمک کنند و…
یک فرد بدشانسی به ناچار به “اولیور” و “استنلی” روی آورده است و آن ها را مجبور میکند تا به یک پیرزن برای غذا خوردن التماس کنند و…
در سال 1938 جنگ خاتمه پیدا کرده است اما استنلی که مسئول حفاظت از یک سنگر بوده هنوز از این قضیه مطلع نشده است! در همین هنگام الیور، همرزم سابق استنلی، عکس وی را در یک روزنامه می بیند و…
دو آواره و ولگرد در یک عمارت خالی مخفی می شوند ولی صاحبان آن عمارت وارد آنجا می شوند که قصد دارند آنجا را اجاره دهند…