
زندگی یک قاتل حرفهای بازنشسته زمانی دگرگون میشود که همسر سابق و پسرش بدون اطلاع قبلی، درست در ایام تعطیلات به سراغش میآیند—زیرا آنها در حال فرار از همدستان قدیمی او در مافیا هستند.
شرکت ساعتسازی لویی بو، بوتیک معتبر ساعت در هنگکنگ، رازی هیجانانگیز را در دل خود پنهان کرده است — این مکان در واقع مرکز اصلی خرید و فروش ساعتهای سرقتی است. تحت فرماندهی سرد و بیاحساس «عمو»، تیمی بیباک گرد هم آمدهاند: یک دزد جسور، متخصص مواد منفجره، نابغهی باز کردن قفل، و یک کارشناس ساعتهای لوکس. هدف آنها؟ توکیو؛ جایی که قصد دارند سه ساعت فوقلوکس را به سرقت ببرند.
هفت مرد توسط گروگانگیرهایی مرموز و نقابدار ربوده شده و در اسارت نگه داشته میشوند. با روشن شدن راز این اسارت، آنها باید تصمیمی سرنوشتساز بگیرند: یکی از میان خود را برای مرگ انتخاب کنند، یا با امید به وجود راهی دیگر، دست به انتخابی پرریسک بزنند تا شاید بتوانند همه را نجات دهند.
پس از آنکه به طرز وحشیانهای به قتل میرسد، "سوزی سلمون" 14 ساله از بهشت شاهد خانوادهی داغدارش — و قاتلش — است. او در حالی که زندگی روزمره آنها را نظاره میکند، باید بین عطش انتقام و آرزوی آرامش و التیام خانوادهاش تعادل برقرار کند.
پس از بازگشت به محل کار با برنامهای ترکیبی (حضوری و دورکاری)، دو همکار که فقط با نامهای خانم دوشنبه و آقای سهشنبه یکدیگر را میشناسند، شروع به فرستادن یادداشتهای دوستانه میکنند؛ و همین آغازگر یک رابطه عاشقانه اداری میشود.
وقتی یک متخصص رباتیک اندوه از دست دادن پسر 11 سالهاش را صرف ساختن «رابین» میکند — عروسکی رباتیک با عملکرد کامل — مجموعهای از اتفاقات وحشتناک نشان میدهد که رابین برای داشتن خالقش فقط برای خودش، دست به هر کاری خواهد زد.
لوون کید یک حرفه نظامی تزئین شده را در عملیات سیاه پشت سر گذاشت تا زندگی ساده ای را در کار ساخت و ساز داشته باشد. اما وقتی دختر رئیسش که برای او مانند خانواده است توسط قاچاقچیان انسان دستگیر می شود، جستجوی او برای بازگرداندن او به خانه دنیایی از فساد را آشکار می کند که بسیار بزرگتر از آن چیزی است که او تصور می کرد.
یک برنامهریز عروسی که درگیر بدهی است، به طور غیرمستقیم تبدیل به یک برنامهریز موفق مراسم خاکسپاری میشود. با این حال، او باید یک کشیش سنتی تائوئیست را قانع کند تا مشروعیتش را برای ادامه فعالیت در این زمینه تایید کند.
یک جوخه از نیروی دریایی SEAL ماموریتی خطرناک را در رمادی، عراق آغاز میکند، که هرج و مرج و برادری جنگ در خاطرات آنها از این رویداد بازگو میشود.
فرانک کاستلو و ویتو جنووزه، دو تن از شناختهشدهترین رؤسای مافیای نیویورک، بر سر سلطه بر خیابانهای شهر با یکدیگر وارد رقابتی خطرناک شدهاند. این دو که روزگاری دوستانی نزدیک بودند، حالا در پی حسادتها و خیانتهای پیاپی، در مسیری قرار گرفتهاند که سرانجامی خونین خواهد داشت؛ مسیری که نهتنها سرنوشت مافیا، بلکه آینده آمریکا را برای همیشه دگرگون میکند.