داستان یک پسر نوجوان به نام مارتی مکفلای را روایت میکند که به صورت تصادفی در زمان سفر میکند و از سال 1985 به 1955 منتقل میشود. او والدین خود را در دبیرستان ملاقات میکند و تصادفاً موجب برهم خوردن رابطه آنها میشود. مارتی باید تغییری که در گذشته ایجاد کرده را اصلاح کند و کاری کند تا والدینش عاشق یکدیگر شوند و سپس با کمک دانشمندی به نام دکتر امت براون راهی جهت بازگشت به سال 1985 بیابد.
یک خیاط خبره باید برای زنده ماندن در یک شب سرنوشت ساز، گروه خطرناکی از اوباش را فریب دهد.
چهار دوست برای برگزاری جشن تولد در یک خانه روستایی دور هم جمع می شوند. اما پس از فرا رسیدن شب، پرده از اسرار کنار رفته و حوادثی ناگوار شروع به رخ دادن می کنند.
مامور تازه کار افبیآی کلاریس استارلینگ توسط جک کرافورد از آکادمی آموزشی افبیآی در کوانتیکوو، ویرجینیا انتخاب میشود. او ماموریت مییابد تا با هانیبال لکتر که یک روانشناس و قاتل زنجیرهای است ، گفتگو نماید چرا که اعتقاد دارد که لکتر ممکن است بتواند به آنها در پیدا کردن بیل بوفالو ، قاتلی زنجیرهای که پوست قربانیانش را از تن جدا مینماید ، کمک نماید و…
راوی، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
زنی به نام لوسیا و پسرش به دور از جامعه و در منطقهای دور افتاده با یکدیگر زندگی میکنند. خانواده کوچک این مادر و پسر به ندرت پذیرای افراد میباشد و هدف اصلی آنها داشتن یک زندگی آرام است. اما با ظاهر شدن یک موجود مرموز و ترسناک که شروع به تسخیر خانه کوچک آنها میکند، رابطه این مادر و پسر در معرض آزمایش قرار گرفته و…
یک گیاه شناس جوان به نام الی برای مطالعه یک گونه گیاهی مهاجم به شهر کوچک و بیابانی نقل مکان می کند. اما پس از سقوط یک هواپیمای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی او، توسط سرنشین هواپیما ربوده شده و باید برای نجات جانش بجنگد...