زمانی که تلما پست 93 ساله توسط یک کلاهبردار تلفنی که وانمود میکند نوهاش است، فریب میخورد، او برای بازپس گیری آنچه از او گرفته شده بود، به جستجوی خائنانه در سراسر شهر میپردازد.
تلما آرزو دارد یک تک شاخ پر زرق و برق باشد. سپس در لحظه ای نادر صورتی و پر زرق و برق از سرنوشت، آرزوی تلما محقق می شود. او به سرعت به یک ستاره بین المللی می رسد، اما با هزینه ای غیرمنتظره. پس از مدتی، تلما متوجه می شود که او مانند خود معمولی و بدون درخشش خود شادتر بوده است. بنابراین او شاخ خود را پایین می آورد، برق هایش را پاک می کند و به خانه برمی گردد، جایی که بهترین دوستش با در آغوش گرفتن منتظر اوست.
لورل و هاردی به همراه دیگر کولیها به منطقه “کنت آرنهایم” که دشمن قسم خورده کولی هاست میروند. در هر حال لورل و هاردی ساده دل زندگی خوبی دارند تا اینکه زن هاردی به وی خیانت میکند…
دو آواره و ولگرد در یک عمارت خالی مخفی می شوند ولی صاحبان آن عمارت وارد آنجا می شوند که قصد دارند آنجا را اجاره دهند…
یک عکاس خبری (جیمز استوارت) که با پای شکسته مجبور است روی یک صندلی چرخدار باقی بماند از روی بیکاری به تماشای حرکات همسایههای آن طرف حیاط آپرتمانی که در گیتیچویلج دارد مشغول میشود که..