رضا کیانیان
رضا کیانیان ، بازیگر سینما، تئاتر، تلویزیون و نویسنده ایرانی است.
رضا کیانیان ، بازیگر سینما، تئاتر، تلویزیون و نویسنده ایرانی است.
سریال کیف انگلیسی درباره شخصی به نام منصور ادیبان است که مدرک خود را از فرانسه دریافت کرده، او با دختری به نام مستانه که از طبقه ثروتمندان جامعه می باشد، آشنا می شود و به او کمک می کند که در انتخابات بعدی مجلس پیروز شود، وی از طریق این دختر با انگلیسی ها آشنا شده و لذا تحت تاثیر روابط بیگانه تمام تفکرات قبلی خود را از دست می دهد.
کلهپزی که عشقش به استقلال را با هیچ چیز دیگر جایگزین نمیکند دختری دارد که خواستگاری پرسپولیسی دارد و همین تعلق رنگی است که با مخالفت پدر روبرو میشود. در ادامه یک تصادف منجر به فوت کلهپز و بازگشایی پرونده یک قتل میشود؛ کلهپز داستان حین عبور از عرض خیابان با پژوی سبزرنگی تصادف کرده و در پی این تصادف میمیرد! تنها شاهد اتفاق مردی است تکچشم که فقط رنگ و نوع ماشین را تشخیص دادهاست. اینطوری است که تمامی پژوهای سبزرنگ داخل شهر فراخوانده میشوند و این چنین است که داستان وارد فاز کلانتری میشود. افسر پرونده و چند تن از مأمورین کلانتری به دنبال قاتل میگردند. تا اینکه …
حبیب کاوه (رضا کیانیان) کارخانه دار قدیمی مبتلا به بیماری آلزایمر است. خانواده اش او را ترک نموده اند اما با بازگشت دخترش به ایران اتفاقاتی می افتد...
در آغاز جنگ ایران و عراق، همسر رضا باردار است و باید مورد عمل جراحی قرار گیرد. رضا او را به بیمارستان می رساند و خود به اسارت قوای دشمن در میآید. همسر رضا حین عمل جراحی میمیرد و شکوه جراح، فرزند رضا را نجات میدهد.
قسمت یازدهم منتشر شد.
در خلاصهٔ داستان این مجموعهٔ تلویزیونی آمده است: «ما رفیقبازیم، پای حق وایمیستیم، بزنن میزنیم، بکشن، میکشیم، ما هفتا تا تهش میریم؛ ولی نمیبخشیم، تهش هر چی که باشه بازم هستیم، بازم هفتیم.»
«داستان دست انداز»، حکایت خیالبافیهای یک زن جوان داستان نویس را بیان می کند؛ زنی که در دنیای قصهها و شخصیتهایی که خلق کرده گم میشود.
پسر صاحب یک مزون در درگیری به زندان می افتد، دختری که در آن مزون کار می کند ربوده می شود و جنازه مانکن دیگری پیدا می شود.
سکوت خانه باغ قدیمی و سرسبز با ورود مهمانانی در هم میشکند. چهار دختر این خانه همراه همسر و فرزندانشان برای عروسی خواهر کوچکترشان پسندیده به یاری مادر شتافتند. این اقامت برای خواهران و باجناغها شاید دردسر باشد ولی برای بچهها یک آرزوی بزرگ است تا این که…
امید و مریم مثل خیلی از زوجهای امروز، به قدری درگیر روزمره گی و فشارهای کاری و اجتماعی هستند که نکات و لحظات بسیار ارزشمند و غیرقابل بازگشت زندگی زناشویی خود را کاملاً از یاد برده اند و مصرانه تصمیم گرفته اند از هم جدا شوند. غافل از اینکه اگر کمی به سلایق و علایق یکدیگر احترام بگذارند می توانند مثل پدر و مادر مریم که اتفاقاً در همسایگی آنان هم زندگی می کنند، حتی دعوا می کنند اما چند ثانیه بعد دوباره به جریان عادی و پر از احترام زندگی خود برمی گردند. چون...
یک بانوی نویسنده ایرانی به نام گلرخ کمالی، که سال گذشته شوهرش، ناصر معاصر را به حال قهر و به گمان رابطه ای میان او و منشی شرکتش ترک کرده است، با پایان جنگ به تهران برمی گردد. شوهرش که ورشکست شده و در حال رفتن به زندان است. گلرخ متوجه می شود که ...