شهلا ریاحی
قدرتالزّمان وفادوست، معروف به شهلا ریاحی ، هنرپیشه سینما، تئاتر و تلویزیون بود. او با ساخت فیلم مرجان، اولین کارگردان زنِ سینمای ایران شد.
قدرتالزّمان وفادوست، معروف به شهلا ریاحی ، هنرپیشه سینما، تئاتر و تلویزیون بود. او با ساخت فیلم مرجان، اولین کارگردان زنِ سینمای ایران شد.
«صفدر کوکبی» اهل آبادان، مرد سادهای است که با رؤیای دستیابی به زندگی بهتر تلاش میکند. روزی تحت تعقیب عدهای ناشناس قرار میگیرد. آنها او را پس از کتک زدن به نقطهی نامعلومی میبرند. «صفدر» وقتی به هوش میآید خود را در مکان تازهای مییابد و میبیند که آدمربایان او را با شخصی دیگر اشتباه گرفتهاند. او سعی میکند خود را از دام آنها برهاند. اما راه گریزی نمییابد...
حمید، سروان خلبان تیم اكروجت نیروی هوایی، با ورود یكی از مخالفان رژیم جمهوری اسلامی، در سال 1358 به گروهی می پیوندند كه قصد اجرای كودتای نوژه را دارند. اعضای گروه، چند خلبان، تكنسین، دكتر و تعدادی دیگر از مخالفان هستند..
«مرضیه» زنی است مقاوم که باید علیه بدی ها بجنگد. شوهرش در بوسنی شهید شده است و او تنها با دو فرزند خردسال و مادر داغدار خود زندگی می کند. پدر شوهرش از آمریکا بازگشته است تا آن ها را با خود به آمریکا ببرد و حال «مرضیه» یا باید در وطن بماند و در کنار خانواده اش با آسیب ها و صدمات اجتماعی بجنگد و یا اینکه جلای وطن کند. «مرضیه» در مقابل ناملایمات و سختی ها باید توان ایستادگی داشته باشد…
فیلم روایتگر کربلایی زال (کل زال) است که در پیرانه سر به هنگام کوچ ایل بختیاری تصمیم میگیرد در غاری منتظر بازگشت ایل بماند. او برای پیرزنی به نام دالو سنگین ماه، که قصد خودکشی دارد، به بازگویی دلاوریهای خود در جوانی میپردازد. دالو سنگین ماه در مییابد که کربلای زال همان مرد ایلیاتی است که در جوانی دلباختهٔ او بوده و بر سر او با پسر عباس قلی کش مکشی داشته است. وقتی ایل بازمیگردد با جسد کربلایی زال رو به رو میشوند و …
گرگیج، سردسته گروهی از قاچاقچیان مواد مخدر، پس از کشتن برادر فرمانده پاسگاه منطقهای در سیستان و بلوچستان که یک سرگرد نیروی انتظامی است، دستور قتل همسر یکی از زیردستانش به نام زایلی را نیز به دلیل امتناع از حمل اسلحه قاچاق صادر میکند. سرگرد که زایلی را قاتل برادر خود میپندارد، او را به زندان میفرستد و در انتظار اعدامش لحظه شماری میکند. در این حال، سرگرد در کمال تعجب دستور همکاری با زایلی برای نابودکردن گرگیج را دریافت میکند.
سیامک که در آرزوی رفتن به خارج است تنها موفق به پیدا کردن کاری در یک سفارتخانه در تهران میشود که وقتی ازدواج میکند به دلیل مخالفت همسرش با شغل او، به رانندگی در آژانس میپردازد...
خانوادهای فقیر که زندگی کولی واری را اختیار کردهاند، از زادگاه خود دور افتادهاند.