فیروز
ستار داداشپور هریس با نام هنری فیروز هنرپیشه، تهیهکننده سینما و رزمیکار اهل ایران بود.
ستار داداشپور هریس با نام هنری فیروز هنرپیشه، تهیهکننده سینما و رزمیکار اهل ایران بود.
سیما معلمی تحصیلکرده است که با همسر خود احمد که مردی عیاش و خوشگذران است زندگی میکند. روزی احمد به سیما میگوید باید همسر دوست مرحومش (صبا) را به روستای پدریاش و نزد خانوادهاش ببرد. علیرغم اصرار سیما برای همراهی با او در این سفر احمد به تنهایی به سفر میرود. احمد و صبا در میانه راه توسط پلیس دستگیر میشوند و سیما مجبور میشود که ادعا کند که صبا خواهرزاده اوست و به این ترتیب با آنها همسفر میشود. سیما متوجه میشود که ارتباطی میان احمد و صبا (که زن جوان و زیبایی است) وجود دارد…
سارا که پس از پایان تحصیلات مهندسی تازه از آمریکا برگشته، برای استخدام به شرکتی میرود که بابک مدیر آن است. بابک که از به هم خوردن نامزدی سارا باخبر است…
داستان از جایی شروع میشود که موجود عجیب و بامزهای به نام فوفو توسط نیروهای پلید پادشاه میتامیتا، از سیاره خودش دزدیده میشود. فوفو که هنگام انتقال به میتا میتا، از سفینه به بیرون پرتاب شده، به زمین سقوط میکند و از دودکش شومینه خانهای سر در میآورد. این آغاز ماجراهای فوفو و آرزوهای عجیب بچهها روی کره زمین است.
پزشک جوانی که به خاطر ماموریت در شهرستان حضور دارد به جرم قتل خانمی جوان مورد تعقیب قضایی قرار میگیرد و فیلم سینمایی راز شب بارانی ماجرای قتل و حواشی آن است...
ملیحه، دختری که در خانوادهای متعصب و افراطی بزرگ شده، عاشق جوانی به نام سیامک میشود و بر خلاف نظر خانواده، با او ازدواج میکند و بعد از ازدواج به عمق فاجعه پی میبَرَد.
مسعود، یاشار و کامران سه جوان هستند که در آستانه ترشیده شدن هستند و تلاش های بسیاری برای جلوگیری از اتفاق می کنند که در این مسیر اتفاقات جالب و خنده داری برایشان اتفاق می افتد
آرشام سرکیسیان نقاش ایرانی و مسیحی مقیم خارج از کشور که بیست سال پیش و بعد از مرگ مادرش، با فروش همه چیز از جمله تابلوهای مادرش، مجموعهای از شمایل قدیسین مسیحی، مهاجرت کرده برای جمعآوری این تابلوها به ایران بازمیگردد و باخبر شهادت دوستش استیو که جانباز شیمیایی بوده مواجه میشود...
داستان خواهر و برادری است که با هم زندگی می کنند.خواهر دچار اعتیاد می شود و برادرش می خواهد او را ترک دهد . در این مسیر خواهر برای این کار شروطی را به برادرش پیشنهاد می کند و…
تاجر ثروتمندی به نام تیمور، که سالها در اروپا زندگی میکرده، پس از انقلاب و با آغاز جنگ وارد کشور میشود فرزندش، امید، همزمان با اوج جنگ برای انجام یک معامله تجاری، به خواست پدر، به باختران میرود پس از بازگشت امید که تحت تأثیر بردباری و از خود گذشتگی مردم قرار گرفته تصمیم میگیرد به جبهه برود…
طوفان (جمشید هاشم پور) در دوران جنگ زن و فرزند خود را از دست داده و پس از گذشت سالها کم کم به آرامشی نسبی رسیده تا اینکه یکی از خائنین به مملکت در دوران جنگ، از زندان آزاد شده و چون طوفان در زندانی شدن وی و اعدام برادرش نقش اساسی را داشته پس به سوی وی رفته و درصدد انتقام به هر نحوی بر می آید…