دختری به نام ماری آرزو میکند به جای ازدواج کردن، مانند گذشته راحت و بیخیال زندگی کند. اما ماری به زودی به طرز اسرارآمیز و جادویی به اندازه اسباببازیهای دوران کودکی خود کوچک شده و همه آنها نیز زنده میشوند. در این میان او با یک عروسک فندق شکن ملاقات میکند که در حقیقت یک شاهزاده است که به وسیله طلسم به این شکل درآمده است. اکنون آن دو باید همراه با هم به سرزمین جادویی گلها سفر کنند تا جهان را از دست موشهای شرور نجات دهند اما…
جادوگری با موهای قرمز به نام یاگا به همراه گربه دوستداشتنی خود در کلبهای در پادشاهی دوردستها زندگی میکند. یاگا برای اینکه بتواند از جادو استفاده کند به کتاب طلسم خود نیاز دارد که سالها پیش یک جادوگر شیطانی به نام بلادونا آن را از او ربوده بود. حال با گذشت سالها سرنوشت به یاگا این فرصت را میدهد که بار دیگر با دشمن قسم خورده خود روبرو شود اما…
یعقوب پاکدل پس از ربودن دختر پادشاه و تبدیل او به چیزی که قطعاً انسانی نیست ، دقیقاً همان چیزی است که جادوگر ستمکار به عنوان ماده اصلی در طرح شوم خود برای از بین بردن پادشاهی مسالمت آمیز به آن احتیاج دارد. هنگامی که جیکوب از همکاری امتناع می ورزد ، او را با کمر خمیده و بینی بسیار طولانی لعنت می کند.