در جنگ جهانی دوم لندن، جورج نه ساله توسط مادرش، ریتا، برای فرار از بمباران ها به حومه شهر منتقل می شود. جورج که سرکش و مصمم به بازگشت به خانواده اش است، سفری حماسی و خطرناک را آغاز می کند که ریتا به دنبال او می گردد.
یک مرد ماسکپوش روانی، اعضای گروه بازیگران یک جاذبه هالووینی در حومه شهر را هدف قرار میدهد و آسیبهای ساختگی آنها را به ترسهای واقعی و وحشتناک تبدیل میکند. با افزایش ترس، مرزهای بین اجرا و واقعیت محو میشود.
یک قاتل سابق که زندگی خانوادگی آرامی دارد، وقتی عشق سابقش به طور غیرمنتظرهای ظاهر میشود و گروهی از قاتلان در پی او هستند، دنیای او دگرگون میشود. در این مسیر، او باید با گذشتهاش روبرو شود و تصمیماتی بگیرد که زندگی او و خانوادهاش را به چالش میکشد.
پس از مرگ غیرمنتظره پاپ، کاردینال لارنس مأمور مدیریت آیین مخفی و کهن انتخاب پاپ جدید میشود. او که همراه با قدرتمندترین رهبران کلیسای کاتولیک در واتیکان محصور شده تا این فرایند به پایان برسد، خود را در مرکز توطئهای مییابد که ممکن است به سقوط کلیسا منجر شود.
داستان ماجراجوییهای الیان، شاهزاده خانم مصمم، را دنبال میکند که پس از اینکه یک طلسم مرموز پدر و مادرش، پادشاه و ملکه لومبریا، را به هیولا تبدیل میکند، باید برای نجات خانواده و پادشاهیاش در یک مأموریت جسورانه شرکت کند.
داستان فیلم حول شخصیتهای اصلی، اِما و لیام، میچرخد. اِما یک زن جوان و جاهطلب است که همیشه در پی رسیدن به آرزوهای بزرگش بوده، اما همواره با حسرتها و شکهایی درباره تصمیمات گذشتهاش روبهرو است. لیام، مردی با روحیه آرام و فلسفی، در جستجوی معنای زندگی و یافتن جایگاه خود در جهان است. این دو شخصیت در یک نقطه از زندگیشان به هم میرسند و داستان عشقشان آغاز میشود.
جوانا یک شمشیرباز رقابتی در پایان دوران حرفهای خود است که به دنبال بهترین شدن در جهان است. برای به دست آوردن برتری، او یک فناوری آزمایشی را دنبال می کند که به او اجازه می دهد از طریق رویاهای شفاف تمرین کند، جایی که او یک رابطه پرفراز و نشیب را با مربی خود آغاز می کند که ازدواج او در دنیای واقعی و مسیر او را به سمت طلای المپیک تهدید می کند.
یک جوان سیاهپوست بااستعداد و محروم از امکانات از نیوآرک به دانشگاه ییل میرسد، اما سایهها و بیعدالتیهای گذشتهاش آینده او را به خطر میاندازند.
راننده قهرمان سابق، ژانگ چی، در دوران سختی به مربی یک آموزشگاه رانندگی تبدیل شده و با تکیه بر شهرت گذشتهاش زندگی را میگذراند. اما به شکلی غیرمنتظره، شانس به او روی میآورد؛ مدیر کارخانه خودروسازی لاوتوله، که در آستانه تعطیلی تولید است، پیشنهاد میدهد تا ژانگ چی را برای تشکیل یک تیم و شرکت در آخرین مسابقه رالی بایینبروک حمایت مالی کند.
با افزایش کارهای تعطیلات و یک دزد شیرینی در حال فرار، استرابری و دوستان بریاش باید با هم همکاری کنند تا جشن زمستانی "وینتر سویرل" را نجات دهند.