
وقتی پاتریزیا رجیانی، به واسطهی ازدواج وارد خانواده گوچی میشود، جاهطلبی غیرقابل کنترل او خودش را نشان میدهد؛ کسی که از یک خانواده سطح پایین، ناگهان وارد چنین خانواده بزرگ و قدرتمندی شده بود. کم کم جاهطلبی پاتریزیا شروع به نابود کردن میراث خانواده کرد و مارپیچی از خیانت، انحطاط، انتقام و درنهایت... قتل را به وجود آورد.
آنتونیو سالیری معتقد است که موسیقی موتزارت آوایی الهی است. آو آرزو می کرد همچون موتزارت یک موسیقیدان حرفه ای بود تا می توانست با نوشتن آهنگ خدا را پرستش کند. اما او نمی تواند درک کند که چرا خدا به چنین موجود مبتذلی این استعداد را عطا کرده تا نماینده ی او باشد. حسادت سالیری به دشمنی با خدایی می انجامد که بزرگی اش را با دادن چنان استعدادی به موتزارت به اثبات رسانده بود. سالیری خود را برای گرفتن انتقام آماده می کند