ماجراهای تصادفی از نسل جواستار رو بیان میکنه که با جاناتان جواستار، مشهور به جوجو، شروع میشه و به خانواده و دوستانش کشیده میشه. هربار کسی که نام جواستار روی خودش داره باید با قدرتهای شیطانی روبرو شده و دنیا رو نجات بده. نیروهای شیطانی مثل دیو براندوی خوناشام یا موجودات باستانی ای که تصور میشه خون آشام و فناناپذیر هستند. در گذشته تصادفی برای
قسمت نهم منتشر شد.
ریش، دختر دوک، با تناسخ غریبه نیست - بالاخره این هفتمین زندگی اوست. هر زندگی با نامزدی شکسته او دوباره شروع می شود. او که یک تاجر، یک خدمتکار و یک شوالیه بوده است، اکنون میل به اوقات فراغت دارد. اما دنیای او زمانی تغییر می کند که یک شاهزاده، که
قسمت بیست و یکم از فصل دوم منتشر شد.
سوباسا اوزارا، پسر 11 سالهای است که در کودکی، به لطف داشتن یک توپ فوتبال در دستانش از تصادف با یک ماشین جان سالم به در برده و همواره، علاقه خاصی به فوتبال داشته است. پدر سوباسا یک کاپیتان کشتی و معمولا در سفر است و همین هم باعث شده تا سوباسا، معمولا با مادرش زندگی کند. این دو زمانی که سوباسا 11 سال دارد، به شهر نانکاتسو که برای داشتن مدارس فوتبال عالی مشهور است، سفر میکنند و در آنجا، سوباسا با کاراکترهای دیگری مثل ریو ایشیزاکی و گنزو واکابایاشی آشنا شده و
در سال 2026 میلادی، آسونا و تیم همراهش موفق میشوند تا کریتو را متقاعد کنند که برای شرکت در بازی جدیدی به نام اوردینال اسکیل به تیم بازگردد. اما کریتو پس از وارد به تیم به سرعت متوجه میشود که این بازی آنطور که به نظر میرسد ساده نیست. او به زودی یک توطئه بزرگ را در این بازی محبوب کشف کرده و…
هاتاوی نوا که هنوز تحت تاثیر اقدامات گذشته خود قرار دارد، به یک سازمان تروریستی به نام مفتی می پیوندد و نام مستعار “مفتی نبی ارین” را برای خود بر می گزیند. مفتی در حال مبارزه با یک تروریسم علیه دولت فدراسیون زمین است که…
ایزوکو میدوریا ، کاتسوکی باکوگو ، و شوتو تودوروکی همراه با اندووردر حالی که لباسهای جدیدی پوشیده اند ، به یک ماموریت می روند تا جهان را که تنها 2 ساعت تا نابودی فاصله دارد نجات دهند.
در قلمرو جادو، سحر و جادو همه چیز است - همه می توانند از آن استفاده کنند، و موقعیت اجتماعی فرد با سطح مهارت او تعیین می شود. در اعماق جنگل، غافل از راه های دنیا، مش زندگی می کند. به لطف تمرینات روزانه اش، او به یک خدای تناسب اندام تبدیل شده است، اما
آکیرا تندو برای شرکتی کار میکند که از کارمندانش بیش از حد معمول کار میکشد. او اغلب مجبور است تا آخر شب کار کرده و زورگوییهای رئیسش را نیز تحمل کند. یک روز صبح، آکیرا تندو متوجه میشود که خیابانها پر از زامبی شده است. او از دیدن این منظره از خوشحالی فریاد زده و میگوید: از امروز مجبور نیستم سر کار بروم!! حال آکیرا به جای رفتن به محل کار، فهرستی از کارهایی که باید قبل از تبدیل شدن به یک زامبی انجام دهد را مینویسد و…
یک پزشک جوان به دنبال پیدا کردن علت مرگ دوستش است. خیلی زود نوار ویدئوی نفرین شده ای که موجب مرگ همسر و فرزند دوستش شده بود به دست او می رسد و...
سفر طولانی و پر پیچ و خم برادران الریک سرانجام به پایان رسیده است، جایی که آنها باید با یک تهدید فراطبیعی و خطرناک روبرو شوند و…