داستان از رقابت طولانیمدت روپر کامبل-بلک و تونی بدینگام پیروی میکند که به اوج خود میرسد.
قسمت هشتم منتشر شد.
یک جنگجو از آینده ای پسا آخرالزمانی به سال 1997 سفر می کند تا از یک دانشمند هوش مصنوعی که توسط یک سایبورگ بی احساس - و نابود نشدنی - شکار شده است، محافظت کند.
قسمت هشتم منتشر شد.
داستان تحول و به قدرت رسیدن آزوالد کابلپات، ملقب به پنگوئن (با بازی کالین فارل) را از یک فرد عادی و بد شکل به یک گانگستر مشهور در شهر گاتهام به تصویر کشیده است و…
قسمت نهم منتشر شد.
آگاتا جادوگر شرور، به کمک تین از افسون واندا آزاد می شود و تصمیم می گیرد با کمک گروهی از زنان جادوگر، به جاده جادوگرها، تنها جایی که می تواند قدرت از دست رفته جادوگران را بازگرداند، برود...
فصل دوم قسمت ششم منتشر شد.
دریل دیکسون در پاریس به ساحل میرسد و تلاش میکند تا چگونگی و دلیل رسیدن به آنجا را متوجه شود. این مجموعه سفر دریل دیکسون به فرانسه ویران شده را به تصویر میکشد، جایی که او هنوز امید دارد راهی برای بازگشت به خانه پیدا کند. با این حال، همانطور که او به سفر خود ادامه میدهد، اتفاقاتی در مسیر برایش رخ میدهد که همه چیز را پیچیده میکند و…
قسمت ششم منتشر شد.
وقتی پنج شهروند معمولی جنوب لندن متوجه می شوند که قدرت های خارق العاده ای دارند، تنها به یک مرد بستگی دارد که آنها را گرد هم بیاورد تا زنی را که دوست دارد نجات دهد.
شغال، آدمکشی حرفهای و تحت تعقیب است که با قبول مأموریتهای قتل برای بالاترین رقم پیشنهاد، زندگیاش را میگذراند. اما خیلی زود با افسر سرسختی از سرویس اطلاعاتی بریتانیا روبهرو میشود که او را در تعقیبی نفسگیر در سراسر اروپا تعقیب میکند.
نوبت سنت نیک است که یک ماجراجویی درون دالان خرگوش داشته باشد. در آنجا او با چایخانهدار دیوانه، که به عنوان یک میزبان مهمانی چای با مد بالا و دوستدار گوزنهای شمالی بازآفرینی شده است، روبرو میشود؛ خرگوش سفید، شخصیتی دوستداشتنی و فراموشکار؛ ملکه قلبها، که نفرتانگیز از زرق و برق و مشابه اسکرودج است؛ دستیار ضد خود، گربه چشایر و خود آلیس، که مهربانیاش به سنت نیک کمک میکند تا کریسمس را نجات دهد.
یک پلیس سوگوار که فرزندش را در اثر قتل از دست میدهد و به شهری دیگر نقل مکان میکند، جایی که وظیفه یافتن یک کودک گمشده به او محول میشود. این داستان به بررسی موضوعاتی همچون تروما، اندوه، تجربه مهاجرت و نیاز ما به یافتن آرامش میپردازد.
سالها پس از شاهد بودن مرگ قهرمان محترم ماکسیموس به دست عمویش، لوکیوس مجبور میشود وارد کولوسئوم شود پس از اینکه خانهاش توسط امپراتورهای ظالم که اکنون با دست آهنین روم را رهبری میکنند، تسخیر میشود. با خشم در دل و سرنوشت امپراتوری که در خطر است، لوکیوس باید به گذشته خود نگاه کند تا قدرت و افتخار را بیابد و شکوه روم را به مردمش بازگرداند.