همانطور که لرد ولدمورت کنترل خود را بر هر دو دنیای ماگل و جادوگر محکم می کند، هاگوارتز دیگر یک پناهگاه امن نیست. هری مشکوک است که خطرات حتی ممکن است در داخل قلعه وجود داشته باشد، اما دامبلدور بیشتر در نظر دارد که او را برای نبرد نهایی آماده کند. آنها با هم کار می کنند تا کلید باز کردن قفل دفاعی ولدمورت را پیدا کنند و برای این منظور دامبلدور دوست و همکار قدیمی خود هوراس اسلاگهورن را که به اعتقاد او اطلاعات مهمی در اختیار دارد، استخدام می کند. حتی با نزدیک شدن به رویارویی سرنوشت ساز، عاشقانه برای هری، ران، هرمیون و همکلاسی هایشان شکوفا می شود. عشق در هوا است، اما خطری در پیش است و هاگوارتز ممکن است هرگز دوباره مثل قبل نشود.
هری، رون و هرمیون از آخرین سال زندگی خود در هاگوارتز میروند تا هورکراکسهای باقیمانده را بیابند و نابود کنند و به تلاش ولدمورت برای جاودانگی پایان دهند. اما با مرگ دامبلدور محبوب هری و مرگخواران بیوجدان ولدمورت، دنیا خطرناکتر از همیشه است.
هری، رون و هرمیون به تلاش خود برای شکست دادن ولدمورت شرور یک بار برای همیشه ادامه می دهند. درست زمانی که همه چیز برای جادوگران جوان ناامید کننده به نظر می رسد، هری سه اشیاء جادویی را کشف می کند که به او قدرت می بخشد تا با مهارت های مهیب ولدمورت رقابت کند.
لیزا همه تلاشش را می کند تا زندگی بهتری برای خود و دخترش فراهم کند. او شغل جدیدی را در یک داروخانه که بدهی زیادی بالا آورده پیدا می کند، اما گرفتار یک توطئه جنایی می شود و...
هری پاتر در مقطع پنجم دروس هاگوارتز است. وزارت سحر و جادو باور نمیکند که “لرد ولدمورت” بازگشته است و از این جهت هری پاتر و “دامبلدور” را تحت فشار می گذارد…
چندین سال پس از وقایع فیلم دوم، داستان تا حدودی در ریودوژانیروی برزیل و بخشی دیگر در برلینِ آلمان رخ میدهد و منجر به دخالت جادوگران و جهان جادویی در جنگ جهانی دوم میشود. با قدرت گرفتن گریندل والد، آلبوس دامبلدور نیوت اسکمندر و دوستانش را به مأموریتی میفرستد که منجر به درگیری با ارتش گریندل والد میشود و دامبلدور را به فکر وامیدارد که تا چه مدت میتواند به دور از جنگ و در حاشیه بماند.