بن وید که مجرمی تحت تعقیب و سردسته یک گروه راهزن است؛ در شهر کوچکی در آریزونا دستگیر میشود. در حالی که افراد وید به سرکردگی چارلی پرینس به فکر آزادسازی او هستند؛ کلانتر مردان شهر را برای کمک به انتقال او فرامیخواند. آنها باید وید را با قطار ساعت 3:10 برای اجرای حکم اعدام، راهی یوما کنند. دن ایوانز که یک کشاورز و جانباز جنگ داخلی آمریکا است؛ در حال از دست دادن مزرعهٔ خود به دلیل بدهی است. او برای نجات مزرعه خود حاضر به شرکت در این سفر خطرناک میشود.
زمانی که شیوا، فرزند باهوبالی به میراث خود پی میبرد، برای پیدا کردن پاسخ سوال های درون ذهنش، یک ماجراجویی را آغاز میکند که ...
ریموندو، یک مبارز سابق مکزیکی، با مردی ناراضی که زندگی و رابطه اش با دخترش در حال از هم گسیختگی است، پیوند نامحتملی برقرار می کند.
رابرت کارتر مایکلز، مامور بازنشسته سیا و پسرش پل، پس از آخرین رویارویی حماسی که صرف حفاظت از پایگاه مخفی بسیار امن به نام دژ شد، خود را متعهد به بازسازی رابطه خود کرده اند. هنگامی که همسر پل، ملیسا، ربوده می شود، او و رابرت سفری مرگبار را در میان کوه های ناهموار آغاز می کنند به این امید که قبل از تمام شدن زمان، او را نجات دهند.
گروهی از افسران مستقر در یک مخفیگاه فوق سری باید برای جان خود با “هچت” یک زندانی درجه بالای تروریست و باهوش، مبارزه کنند
تونی تصمیم دارد مارگوت، همسرش را به قتل برساند. او برای این کار مردی را استخدام می کند اما ماجرا آنطور که آنها تصور می کردند، پیش نمی رود
نیروهای «سائورون» رو به افزایشند و او متحدهای جدیدی بدست آوردهاست. ارتش «سارومان» اکنون آماده حمله به «آراگورن» و مردم «روهان» هست. از طرفی دیگر یاران حلقه از هم پاشیدهاند و «فرودو» و «سم» با امید اندکی که باقی مانده به سمت «موردور» میروند. متحدان جدیدی به «آراگورن»، و «مری» و «پیپین» پیوستهاند، و آنها باید از «روهان» دفاع کرده و بر «آیزنگارد» بتازند. در همین حال «سائورون» در حال پایهریزی یک حمله بزرگ به «گاندور» است و...
املی یک دختر فرانسوی است که با پدر پیرش زندگی می کند. تجربه های تلخ دوران کودکی اش باعث شده تا او کمی متفاوت به نظر آید. او در زندگی نمی تواند عادی رفتار کند .تا اینکه بسته ای را در درون دیوار خانه اش پیدا می کند و...
دو زوج از شهری کوچک پس از کشف یک جعبه مرموز که مدت ها پیش مدفون شده بود، خود را درگیر یک بازی مرگ به دست یک باند شرور می یابند.
دسامبر 1941، جبهه شمال غربی. یک دسته تانک آلمانی به سمت مسکو در حال حرکت است. در حین انجام ماموریت برای جلوگیری از پیشروی دشمن، هواپیمای نیکلای کوملو سرنگون می شود. کوملو موفق می شود هواپیمای خود را در یک جنگل دورافتاده فرود بیاورد.