پس از یک تراژدی خانوادگی، سه نسل از خانواده دیتز به خانه در رودخانه زمستان باز می گردند. زندگی لیدیا که هنوز توسط بیتل جویس تسخیر شده است، وقتی دختر نوجوانش، آسترید، به طور تصادفی پورتال زندگی پس از مرگ را باز می کند، زیر و رو می شود.
جک اسکلینگتون، پادشاه دوکدار شهر هالووین، خسته از ترساندن انسانها در 31 اکتبر با همان ترفندهای قدیمی، بابانوئل را میدزدد و قصد دارد در صبح کریسمس سرهای کوچک شده و سایر هدایای شیطانی را به کودکان تحویل دهد. اما با نزدیک شدن به کریسمس، دوست دختر عروسک پارچه ای جک، سالی، سعی می کند نقشه های اشتباه او را خنثی کند.
بتمن به مقابله با مرد شروری می پردازد که خود را پنگوئن معرفی می کند و می خواهد همه نوزادان پسر تازه متولد شده در شهر گاتهام را از بین ببرد. این در حالی است که یک تاجر فاسد به نام مکس شرک، پنگوئن را در رسیدن به اهداف شرورانه اش یاری می دهد و...
در مورد دختری نوجوان به نام ونزدی آدامز میباشد که تلاش میکند بر تواناییهای ویژه خود که به تازگی ظاهر شده است، مسلط شده و در عین حال معمایی که پدر و مادرش را درگیر خود کرده را نیز حل نماید اما…
اکتشافاتی مهیج از اعماق اقیانوس ها که با تصویر برداری سه بعدی این مستند را جذاب تر کرده است…
بروس بنر، یک محقق ژنتیک با گذشتهای غم انگیز، بخاطر یک بیماری هر موقع که خشمگین میشود به غول سبز بزرگ خشمگین تبدیل میشود.
داستان این فیلم درباره زنی تنها با اختلال آگورافوبیا است که در نیویورک زندگی می کند. او تنها برای اینکه شاهد یک رفتار خشونت آمیز از همسایگان جدید خود باشد، به مرور شروع به جاسوسی از آن ها می کند.
در فیلم دکتر استرنج 2 استرنج با رویارویی با دوستی که اکنون دشمن شده، موجب رهاسازی شیطانی غیرقابل توصیف میشود و…
در فیلم دولیتل درباره جان دولیتل یک دکتر و دامپزشک بسیار مشهور است که در دوره ملکه ویکتوریا در بریتانیا زندگی می کند. دولیتل 7 سال پس از مرگ همسرش گوشه نشین می شود و خود را در خانه اش به همراه حیوانات باغ وحش مخفی می کند. نکته جالب اینجاست که او قادر است با حیوانات صحبت کند. اما زمانی که ملکه ویکتوریا در بستر بیماری می افتد، دکتر دولیتل مجبور می شود ...
ویل هانتینگ مستخدم بیست سالهی انستیتوی تکنولوژی ماساچوستس، ذهنی فوقالعاده خلاق دارد و پروفسور لامبو استاد ریاضیات کالج، به نبوغ او در ریاضی پی میبرد. حالا چون ویل زندگی پر دردسری دارد پروفسور با دوست قدیمی خود، روانپزشکی به نام شان مگوایر تماس میگیرد و ویل را نزد او میفرستد...