یک روزنامهنگار بدشانس، یک بیمار روانی را که اخیراً آزاد شده است، کشف میکند که شبیه یک ستاره سینمای بد رفتار است. روزنامهنگار او را به فیلمی دعوت میکند و ستاره جدیدی خلق میکند. اما شهرت و ثروت آن چیزی نیست که میخواهند داشته باشند.
جول که آدمی خجالتی و تا حدی ساده است، در یک مسافرت ساحلی با دو نفر از دوستانش، با کلمنتاین که دختری کمفکر و پرانرژی است آشنا میشود. بعد از مدتی این دوستی به پایان میرسد و کلمنتاین دست به یک عمل پاکسازی حافظه از طریق شرکت لاکونا میزند. بعد از پاکسازی، وقتی جول او را میبیند و متوجه میشود که کلمنتاین او را از حافظه و خاطرات خود پاک کرده است، تصمیم میگیرد تا او نیز کلمنتاین را از خاطرات خود پاک کند. اما در میانهی راه پاکسازی و در حالت یادآوری خاطرات، متوجه میشود که مایل به این کار نیست و سعی در منحرفکردن مسیر پاکسازی میکند…