
یک کشیش مورد احترام داوطلب انجام آزمایشی میشود که ممکن است به کشف درمانی برای ویروسی مرگبار منجر شود. او به ویروس آلوده شده و میمیرد، اما انتقال خونی با منبعی ناشناخته او را دوباره زنده میکند. اکنون او میان ایمان و تشنگی به خون گرفتار است و در عین حال، میل تازهای نسبت به همسر دوست دوران کودکیاش در وجودش بیدار شده است.
وقتی دفتر طراحی یک دختر جوان درون برکهای مرموز میافتد، نقاشیهایش جان میگیرند ــ آشفته، واقعی و رهاشده. با فرو رفتن شهر در هرجومرج، خانوادهی او باید دوباره گرد هم آیند و هیولاهایی را که هرگز قصد آزاد کردنشان را نداشتند، متوقف کنند.
وقتی پنج دوست بهطور ناخواسته باعث یک تصادف مرگبار میشوند، نقش خود را پنهان کرده و عهد میبندند که آن را مخفی نگه دارند تا با پیامدهایش روبهرو نشوند. یک سال بعد، گذشتهشان دوباره بازمیگردد تا آنها را تعقیب کند و مجبور میشوند با حقیقتی هولناک روبهرو شوند: کسی میداند تابستان گذشته چه کردهاند… و عزمش را جزم کرده تا انتقام بگیرد.
گروهی از بازماندگان پس از اینکه دنیا توسط زامبیهای گوشتخوار و مهاجم تسخیر میشود، به یک مرکز خرید پناه میبرند.
پنج سال پس از آنکه یک نقص نامشخص در شب افتتاحیهی تور خانهی وحشت هالووین باعث مرگ 15 نفر از بازدیدکنندگان و کارکنان شد، یک گروه مستندساز به محل حادثه بازمیگردند تا دریابند واقعاً چه اتفاقی افتاده است.
جیمی برای یافتن پاسخ به قتل همسرش به زادگاهش بازمیگردد؛ قتلی که پس از دریافت بستهای عجیب رخ داد ـ بستهای که درون آن عروسکی خیمهشببازی به نام «بیلی» بود و احتمالاً با افسانهی خیمهشبباز «مری شا» ارتباط دارد. جیمی که مصمم به کشف حقیقت است، به شهر «ریونز فِر» میرود؛ جایی که شا در آن اجرا میکرد و همانجا نیز به خاک سپرده شده است. اما آنچه در انتظار جیمی است، فراتر از چیزیست که تصور میکرد.
در حالی که توسط روانپزشک پلیس بازجویی میشود، «تابیتا» که تقریباً در حالت کاتاتونیک قرار دارد، تلاش میکند توضیح دهد چرا او و دو نفر از دوستان دوران کودکیاش توسط یک قاتل زنجیرهای تحت تعقیب هستند. حقیقتی که در آستانه برملا شدن است، سه راز تراژیک از گذشتهی آنها را به هم گره میزند. دو نفر از دوستانِ پسر آن دخترها نیز ناخواسته به هدف این بازی مرگبار تبدیل میشوند.
جادوگری کینهتوز به نام «آسا واژدا» همراه با خدمتکار اهریمنیاش «ایگور یاویچ» از قبر بازمیگردند و کارزار خونینی را برای تسخیر بدن نوادهی زیباروی او که شباهت بسیاری به خودش دارد ـ «کاتیا» ـ آغاز میکنند. تنها یک پزشک خوشچهره با کمک اعضای خانوادهاش در برابرشان سد میشود.
مردی آشفته در یک خانه سالمندان شروع به کار میکند و متوجه میشود که ساکنان و سرایداران آنجا اسرار شومی را در دل دارند. او در حالی که ساختمان و طبقه چهارم ممنوعه آن را بررسی میکند، شروع به کشف ارتباطاتی با گذشته خود و نحوه تربیتش به عنوان یک فرزندخوانده میکند.
سه خواهر برای سومین عروسی مادرشان که دو بار بیوه شده به خانهشان بازمیگردند. اما مادر و دخترانش با کمک گروهی رنگارنگ از مهمانان غیرمنتظره عروسی، مجبور میشوند گذشته را مرور کنند و با آینده روبرو شوند.