
با تسبیح در یک دست و تبر در دست دیگر، یک راهب به دنبال روحی هزارساله میرود که انسانها را تسخیر کرده و جهنمی را روی زمین به پا کرده است.
دو هیونجونگ، مدیر باشگاهی که به شدت به سلامت و تناسب اندام اهمیت میدهد، در حالی که با چالشهای خوداشتغالی دستوپنجه نرم میکند، به اعضای باشگاهش کمک میکند تا زندگیشان را متحول کنند و در این میان، رابطهای پرشور با لی میران، مدیر یک آژانس مسافرتی و عاشق غذا، شکل میگیرد.
هیونسو و سو-جین تازه ازدواج کردهاند. بهطور ناگهانی، هیونسو شروع به صحبت در خواب میکند: «یه نفر اینجاست.» از آن شب به بعد، هر بار که به خواب میرود، به فرد دیگری تبدیل میشود و هیچ خاطرهای از شب قبل ندارد. این وضعیت، سو-جین را دچار اضطراب شدیدی میکند؛ او مدام نگران است مبادا هیونسو در خواب به خانوادهاش آسیب بزند و به همین دلیل دیگر نمیتواند حتی لحظهای آرام
پس از نقلمکان به خانهای جدید، دختربچهای شروع به رفتارهای عجیب و نگرانکننده میکند، تا اینکه یک روز ناگهان پشت کمد ناپدید میشود. پدر، که از این اتفاق ویران شده، هیچ سرنخی از ناپدید شدن دخترش ندارد، تا اینکه یک جنگیر برای کمک از راه میرسد.
وقتی یک استاد افسانهای بازی «گو» عنوان قهرمانیاش را به دوستی قدیمی و شاگرد سابقش میبازد، تصمیم میگیرد آن را در نبردی سرشار از هوش و مهارت پس بگیرد.
چهار دوست با یکدیگر پیمان میبندند که دست به خودکشی جمعی بزنند، اما وقتی روی لبهی پرتگاه میایستند، تنها یکی از آنها واقعاً میپرد. روح او شروع به تسخیر دوستان باقیمانده میکند، تا زمانی که پیمانشان کامل اجرا شود.
هفت سال پس از درگذشت همسرش، «شیگهارو» که اکنون یک مرد بیوه است، از یکی از همکارانش برای پیدا کردن همسر جدید مشورت میگیرد. آنها با سوءاستفاده از موقعیتشان در یک شرکت فیلمسازی، تصمیم میگیرند یک آزمون بازیگری ترتیب دهند. در جریان مصاحبه با زنان مختلف، شیگهارو مجذوب زنی آرام به نام «آسامی» میشود. اما خیلی زود همهچیز رنگ و بوی عجیبی به خود میگیرد، چرا که آسامی آن کسی نیست که نشان میدهد...
قهرمان نامحتمل، میکی بارنز، خود را در موقعیتی خارقالعاده مییابد؛ جایی که باید برای کارفرمایی کار کند که از او نهایت تعهد به شغلش را میخواهد… یعنی مردن، برای کسب درآمد.
درماندگی دو راهبه را وادار میکند تا مراسم جنگیریای را انجام دهند که هیچ راهبهای نباید به آن دست بزند. در حالی که کودکی تسخیرشده در چنگال شر گرفتار شده و کلیسای کاتولیک با آنها مخالفت میکند، آنها خود را درگیر این آیینهای ممنوعه و خطرناک میکنند و ارواح جاودانشان را به خطر میاندازند. اکنون باید با عواقب هولناک این عمل گناهآلود روبهرو شوند، اما یک هدف برایشان باقی مانده است: این پسر باید به هر قیمتی نجات یابد.
سوهی که زندگی خوشبختی را در کنار همسر دوستداشتنیاش و نوزادی که در راه داشت میگذراند، روزی از خواب بیدار میشود و میبیند که همسرش درست بالای تختشان خودکشی کرده است. پیش از آنکه بتواند مرگ او و شوکی که باعث از دست دادن فرزندش شده را هضم کند، متوجه میشود که شوهرش خانهای را در منطقهای دورافتاده برای او به ارث گذاشته است. چطور ممکن بود که سوهی از وجود چنین مکانی بیخبر باشد؟ این خانه مرموز همه چیزهایی را داشت که آنها در رؤیای خود از یک خانه آرزو میکردند، اما پس از فروکش کردن جذابیت اولیه، حسی وهمآلود در فضا باقی میماند. سوهی که احساس میکند نیرویی ناشناخته جانش را تهدید میکند، کمکم به این خانه مشکوک میشود و باور میکند که این مکان با مرگ همسرش ارتباطی دارد. هرچه شک او بیشتر میشود، اتفاقات عجیبتری رخ میدهد.