رستم، گروهبان بازنشسته ي ارتش، با خاتمه ي جنگ در وضع روحي ناراحت به زادگاهش بازمي گردد. همسر او كه سرپرستي فرزندشان را به عهده داشته در كارگاه تعويض روغني برادرش به كار مشغول است. رستم تصميم مي گيرد زميني راكه سال ها پيش قول نامه كرده بازپس بگيرد، اما طرف ديگر قرارداد خواست او را اجابت نمي كند. رستم و پسر چهارده ساله اش به جنگل، بر سر زمين مي روند و مشغول قطع درختان جنگلي مي شوند. ايادي صاحب زمين او را به شدت مضروب مي كنند. همسر رستم كه از اين وضع به تنگ آمده قصد دارد همراه مادرش، كه از مهاجران روس است، پس از باز شدن مرز ايران و شوروي به آن سوي مرز برود. رستم با دوست نظامي بازنشسته ي خود به منزل مالك زمين مي روند و پس از كشته شدن دوستش قباله ي زمين را بازپس مي گيرد. او سپس به مرز مي رود و همسرش را به خانه بازمي گرداند..
درباره ی زوج جوانی است که دچار شک و سوء ظن به یکدیگر هستند و در این میان دوستان مشترک نقش بزرگی در زندگی آنان بازی می کنند و …
در فیلم سه نفر روی خط مردی برای سرقت وارد خانه ای شده است ولی در همین زمان متوجه می شود شخصی در این منزل میخواهد خود را به دار بیاویزد و به دلیل اعتیاد شدید خودکشی کند و این موضوع باعث می شود که...
رضا جوانی است که 7 سال پیش در آستانه تحویل سال به خواستگاری زری رفته و هر سال شب عید با نحسی مواجه می شود امسال در آستانه تحویل سال باز هم بدبیاری دامنگیر او و خانواده اش می شود اما…
است که می بایست مجرمی ( عزت الله انتظامی ) را تحویل مراجع قضایی بدهد اما بنا به شرایطی مجبور می شود شبی را در یک مهمان خانه قدیمی که توسط فردی به نام سید ( خسرو شکیبایی ) اداره می شود سپری کند و..
چهلمین روز بعد از آغاز جنگ ایران و عراق، دریاقلی سورانی پس از آن که خانواده اش را از شهر آبادان راهی میکند، به اوراق فروشی خود در حاشیه بهمن شیر برمی گردد و با ماجراهایی روبرو میشود..
فیلم شرط ازدواج ، دختر و پسری را روایت می کند که پدرانشان شریک بودند ، آنها به گونه ای وصیت کردند که پس از ازدواج هر یک از وراث ، سهم الارث آنها پرداخت شود . عموی پسر که چشم به مال برادرزاده اش دارد وصیت نامه را به گونه ای دستکاری می کند که برادرزاده اش برای دریافت سهم الارث خود مجبور به ازدواج با دختر عمویش شود اما..
زندگی دختری به نام ستایش كه با مادرش زندگی می كند اما ورود فردی تازه در زندگی شان، آن ها را در چالشی ناخواسته قرار می دهد.
در فیلم سایه ها پدری را می بینیم که پس از مرگش فرزندانش برای تقسیم اموالش به ایران می آیند و طی تقسیم اموال وکیل پدرشان به آن ها می گویند که پدرشان وصیت کرده که کسی به خانه او بعد از مرگش پا نگذارد ولی یکی از فرزندانش عمل نمی کند و وارد منزل می شود و..
حسني، پسركي است كه با مادر خود روزگار را به سختي و تنگدستي مي گذراند، روزي براي فروش بز خود، كه خيلي هم او را دوست دارد به سمت بازار حركت مي كند، در راه به جادوگري برخورد مي كند كه در ازاي يك بطري پر از دود، بز را از حسني مي خرد. بطري ستوني از دود در حياط خانه حسني تشكيل مي دهد، كه حسني را به آسمانها مي برد. حسني در بالاي ابرها وارد خانه غول مي شود و در آنجا با مرغ تخم طلا آشنا مي شود و با مرغ تخم طلا از خانه غول فرار مي كند. پس از آن در مرتبه دوم حسني باز هم به دنياي بالاي ابرها مي رود، وارد خانه غول مي شود و جعبه موسيقي را كه ظاهراً سالها پيش متعلق به جادوگر پير بوده مي دزدد. در هنگام فرار از دست غول، جادوگر به كمك حسني مي آيد و غول را در بطري سحرآميز گير مي اندازد..