افسر پلیسی حرفهای در تلاش و تعقیب و گریزی برای شکار یک گانکستر مخوف است، او از هر روشی برای به دام انداختن این گانگستر استفاده میکند، اما…
پسری به نام سانکاکا از بچگی تنها بزرگ شده و زندگی سختی داشته است. حال شهر ناامن می شود و سانکاکا باید تصمیم بگیرد به زندگی عادی اش ادامه بدهد یا برای حمایت از مستضعفان برخیزد...
یک بچه ی یتیم به نام موگلی توسط گله ای از گرگ ها به سرپرستی گرفته می شود. او توسط یک پلنگ سیاه و خرسی خوش قلب زنده ماندن و بقاء در جنگل را یاد گرفته است. حضور موگلی در جنگل باعث عصبانیت شیرخان می شود، ببری که تنها هدفش در زندگی خوردن موگلی است.
راوی، جوانی پریشان حال پی می برد که به کمک مشت بازی با دست های برهنه، بیش از هر زمان دیگری احساس زنده بودن می کند. او و «تایلر دردن» که به دوستانی صمیمی تبدیل شده اند، هفته ای یک بار با هم ملاقات می کنند تا با هم مشت بازی کنند. در حالی که افراد دیگری هم به باشگاه شان می پیوندند، محفل شان به رغم آن که رازی است بین شرکت کننده هایش، شهرت و محبوبیت یک باشگاه زیرزمینی را پیدا می کند.
درباره مردی است که در یک مکان ناشناخته دچار حوادث و چالش های اسرارآمیزی میشود و قربانیان را به طرزی نامعل وم کشته و به سرنوشت بدی دچار میکند تا اینکه…
وقتی خواهرش کشته می شود و زندگی دوگانه او به عنوان یک مجری وب کم فاش می شود، گریس هشدارهای یک کارآگاه خونسرد را نادیده می گیرد و درگیر ماجرا می شود.
لوکاس در مهدکودکی در یکی از شهرهای کوچک دانمارک کار میکند و از محبوبیت زیادی میان مردم برخوردار است. او به تازگی از همسر خود جدا شده است و تلاش میکند تا سرپرستی پسر نوجوان خود را به دست آورد اما…
هاستل عشق که در پسزمینهی تپندهی روستایی شمال هند قرار دارد، سفر ناپایدار یک زوج جوان با روحیه را دنبال میکند که توسط یک مزدور بیرحم شکار میشوند.
باستر مون و دوستانش باید "کلی کالووی"ستاره راک گوشه گیر را متقاعد کنند, برای افتتاحیه نمایش جدید به آنها بپیوندد.
جونگ مین توسط افرادی غریبه ربوده می شود. او در ابتدا تصور می کند که این یک شوخی است اما وقتی بی رحمی و خشونت آدم ربایان را می بیند متوجه جدی بودن مسئله می شود.