
بعد از اینکه عمه مارج وارد خانهٔ خالهٔ هری پاتر میشود با هری درگیری پیدا میکند و هری ناخواسته باعث اتفاق ناخوشآیندی میشود: عمه مارج باد شده و مانند بادکنکی به هوا میرود. هری از خانه فرار میکند و منتظر اظهارنامه وزارت جادو میشود زیرا انجام جادو برای افراد زیر هفده سال ممنوع است و هری فقط 13 سال سن دارد. اما او میفهمد که سیریوس بلک کسی بوده که پدر و مادرش به ولدمورت فروخته و اکنون از زندان آزکابان فرار کرده و اکنون به دنبال اوست. به همین دلیل هاگوارتز برای او حکم اخراج نمیفرسد تا هری در هاگوارتز در امان باشد. هری در سالی سخت قرار گرفته و باید مواظب باشد که مورد حمله سیریوس بلک قرار نگیرد. اما سیریوس با نقشهای هری را به طرف او میکشاند و به او میگوید که بیگناه است و کسی که پدر و مادرش را به ولدمورت فروخته پیتر پتیگروست که انگشتش را برید (تا همه فکر کنند او مرده) بعد تبدیل شد به یک موش که از قضا موش خانگی رون است.
موجودات فضایی زمین را به تسخیر خود درآورده اند و برخلاف آنچه در ابتدا تصور می شد، حکمرانی آن ها با تکنولوژی پیشرفته و قواعد سختشان باعث شده بیشتر مردم زمین بیکار و فقیر باشند. در این بین، دو نوجوان نقشه خطرناکی برای تضمین آینده خانواده هایشان می کشند.
یک مربی سابق بسکتبال به نام مارکوس پس از یک سری اشتباهات، با حکم دادگاه مجبور میشود تا تیمی از بازیکنان دارای معلولیت ذهنی را مدیریت کند. اما مارکوس به زودی متوجه میشود که علیرغم تردیدهایش، این تیم میتواند فراتر از آنچه تصور میکرد، پیش برود و…
یک وکیل جنایی مشهور متوجه می شود یکی از افرادی که بیشتر از همه دوستش دارد، قربانی سیستم ندامتگاه برزیل شده است. حال وی باید تصمیم بگیرد که آیا از مرزی که او را بین جستجوی عدالت یا ارتکاب جنایت نابخشودنی جدا می کند، عبور کند یا خیر.
اراگون نوجوانی اژدهاران است، منجی مردم سرکوب شده ی سرزمینی که «شاه گالباتوریکس» خبیث و جادوگر شرورش، «دورزا» بر آن حکم می رانند. «اراگون» هم راه با مرشد و مربی اش، «بروم» و اژدهای باوقارش «سفیرا» ، در دل آن سرزمین می رانند و مبارزه می کنند…
داستان این انیمیشن جذاب درباره رابطه دوستی عجیب و غریب اما محکم بین یک انسان و یک هیولای دریایی انسان نما و ماجراجویی های آنهاست.
در فیلم پایان خدمت داستان سربازی است که در روزهای آخر خدمتش، بر خلاف دستور مافوقی که برایش حکم پدر را دارد، عمل می کند و این شروع ماجراست...
قصه دو نفر، یکی مردی میانسال و بازنشسته ارتش و دیگری جوان ژولیده و فروشندهای دورهگرد است که بر اثر اتفاقی، هر دو یک خانه را از بنگاه میخرند. همین ماجرا موجب میشود کار آن دو به دادگاه بیفتد. در نهایت حکم بر این میشود که آن دو تا زمان پیدا شدن مالک اصلی خانه، با یکدیگر زندگی کنند. تفاوتهای روحی و اخلاقی این دو موجب بروز حوادثی جالب میشود، تا اینکه…
یک رانندهٔ آژانس به نام سعید، شبی مسافری را که یک عروس است سوار میکند. عروس برای سعید تعریف میکند که همسرش فرامرز دنبال او نیامده و او مجبور است او را بیابد، اما جستجوهایش ثمری ندارد و وقتی به مراسم عروسی برمی گردد پدر با او برخورد بدی میکند. مهتاب به خانه خاله خود میرود، اما او هم مهتاب را نمیپذیرد. مهتاب برای پیدا کردن فرامرز راهی چالوس میشود و آنجاست که میفهمد فرامرز به او دروغ گفته و اصلاً پدر و مادری ندارد. مهتاب سراغ گیتی دختر خاله فرامرز میرود، اما میفهمد که فرامرز و سهراب در کار قاچاق مواد مخدر هستند و همچنین متوجه میشود که گیتی نیز با آنها همکار است و چند وقتی هم به عقد فرامرز درآمده ولی پس از مدتی فرامرز او را رها کرده و حالا گیتی برای انتقام از فرامرز، او را زندانی کرده و اتومبیل سهراب را هم به سرقت برده، سهراب گیتی را پیدا میکند و به قتل میرساند. او که درصدد کشتن سعید و مهتاب بود توسط پلیس دستگیر میشود.
آرش که متهم به قتل نامزدش لیدا است، در انتظار حکم دادگاه در زندان به سر می برد. او برای مادرش قسم می خورد که بی گناه است. گاهی پذیرش واقعیت و تجدید نظر در عقاید و باورهای انسان، سخت تر از حکم قصاص است.