مردی به نام عزیز برای تملک و فروش مایملک پدری خود به کشور بازمیگردد. اما با آتیه دختری که قبل از سفر به او علاقه داشته روبرو میشود. در این میان اتفاقاتی رخ میدهد که غیرقابل پیش بینی است.
داستان فیلم روایتگر زندگی چند خانواده است که برای گذراندن تعطیلات به شمال کشور سفر کردهاند. دوستان احمد (شهاب حسینی) که پس از سالها زندگی در آلمان به ایران بازگشته، در تلاش هستند تا همسری را برای او بیابند. به همین خاطر، مربی مهدکودکی به نام «اِلی» (ترانه علیدوستی) با دعوت سپیده (گلشیفته فراهانی)، به همراه دیگران به این سفر آمدهاست. امّا پس از ناپدید شدن الی در ساحل دریا، ماجرا به تراژدی تبدیل میشود و هر کس در مورد این مسئله به قضاوت پرداخته و دیگری را مقصر میداند. تا آنجا که جمع به خاطر منافع خود زمانیکه نامزد جستجوگر الی در پی او از راه میرسد از حمایت الی دست کشیده و سپیده را مجاب مینماید که در مورد الی حرفهای نادرست و دروغهای کوچکی بگوید؛ دروغهایی که تبدیل به فاجعه میشوند.
«به من نگو قراضه» داستان مردی است که تلاش میکند خاطرهای را برای همسرش زنده کند که دچار آلزایمر شده و در این مسیر با یک راننده تاکسی روبهرو میشود. خرم (علیرضا خمسه )حسابدار بازنشستهای است که حالا با مسافرکشی درونشهری گذران زندگی میکند. از قضا روزی خرم خسیس با مردی (جمشید مشایخی )که تاجر فرش است آشنا میشود و آقای مسافر شیفته خودرو قراضه وی میشود و ...
طاهر که برخلاف نظر خانواده اش با روجا ازدواج کرده، در شب جشن تولد دختر خردسالش برای او هدیه ای دریافت میکند که بعداً معلوم میشود از طرف مردی ناشناس استمرد ناشناس از آن پس مدام زنگ مي زند تا (به قول خودش) حقيقتي تلخ را به اطلاع او برساند. اين حقيقت درباره خيانت همسر اوست. طاهر كه لكنت زبان دارد و كودكي ناخوشايندي داشته به مرور به همسرش مشكوك مي شود و با او به كشمكش برمي خيزد..
داستان این فیلم درباره رافا که شیفته سرعت و مسابقات می باشد, پس از اینکه مادر فرزندش با فروشندگان مواد مخدر درگیر می شود؛ ناچار می شود برای نجات او دست به هر کاری بزند و …
مردی به صورت پنهانی وارد خانه تابستانی یک میلیاردر حوزه تکنولوژی می شود. اما زمانیکه صاحب خودشیفته خانه و همسرش برای سفری غیرمنتظره از راه می رسند، شرایط از کنترل خارج می شود.
اسکارلت اوهارا دختر لوس و خودشیفته یک خانواده جنوبی در ابتدای جنگهای داخلی آمریکاست. او به اشلی ویلکس که فرزند یک مالک بزرگ است علاقمند میشود. با شروع جنگ های شمال و جنوب زندگی اسکارلت دچار تغییرات زیادی میشود و اینجاست که سروان رت باتلر وارد دنیای اسکارلت میشود.
گوییدوی یهودی (بنینی) شیفته یک معلم مدرسه به نام «دورا» (براسکی) می شود و با استفاده از طنز و شوخی سرانجام به هدفش می رسد و با او ازدواج می کند. اما چند سال بعد، او از همین حس طنز و شوخی خود باید بهره ببرد تا پسرش را در اردوگاه کار اجباری حفظ کند...