به سازمان امنیت اطلاع داده میشود که فردی (عباس قاجار) متعلق به یک گروه ضدرژیم در رستوران کندو قرار گذاشته است. افراد سازمان آن فرد و مردی که گمان میکنند با او قرار داشته را دستگیر میکنند. فرد اصلی در جریان فرار گلوله خورده و کشته میشود. در بازجویی فرد دستگیر شده (جواد گلپایگانی)، به او گفته میشود که برای روبهروکردن او با مرد اصلی فردا به سازمان مرکزی در پایتخت انتقال داده خواهد شد..
جوان ایرانی، تنها دارای تکلیف نیست، بلکه آن ها حقوقی متناسب با شأن و جایگاه خویش دارند. داستان روایت دو خواهر است که به دلیل فضای سرد و بی روح مادی و ماشینی زندگی امروز در مناسبات روزمره زندگی خود دچار سردرگمی اند. پدر خانواده نیز با وجود دوری از خانه به سبب کار در سکوی نفتی همواره در فکر آینده فرزندان است. اما خبری به پدر می رسد که راه دیگری را برای رسیدن به فردای بهتر مشخص می کند.