ماتئوس 18 ساله برای فراهم کردن زندگی بهتر برای خانواده اش در کشور، شغلی را در یک انبار زباله در سائوپائولو برای رئیس جدیدش، لوکا، می پذیرد، اما در دنیای خطرناک قاچاق انسان گرفتار می شود.
در فیلم جیب بر خیابان جنوبی بگذار به ضرب شمشیر یک دلاور از پا درآیم، پولاد در قلب و لبخند بر لب. زمانی چنین گفته بودم، ولی تقدیر چه بازی ها که ندارد، میدان جنگ من فاضلاب گند خیابان بود و خصم من یک گاری با باری هیزم. بسیار منطقی است، من همه چیزم را از دست داده ام، حتی مردنم را..
همه چیز از یک جعبه شکلات شروع شد. یعنی من بچه بودم … بچه هم که باشیم بازم شکلات عاشقانهترین مزه دنیاست اما.
مجید از اراذل جنوب تهران عاشق دختر پیرمرد عارفی به نام میرزا میشود. میرزا شرط ازدواج مجید و دخترش را سر به راه شدن او میداند. مجید تصمیم میگیرد برای اثبات سر به راه شدن خود به جبهه برود که بقیه دوستانش نیز همراه او میشوند. برای حضور آنها در جبهه، مخالفتهایی وجود دارد اما با ضمانت میرزا و یکی دیگر از رزمندهها آنها به پادگان آموزشی میرسند. مجید به همراه دستهای از دوستان خودش به جبهه میروند و...
این فیلم روایتگر داستان زندگی جوانی روستایی (با بازی عباس غزالی) است که به دلیل کمبود و بحران آب و به دنبال لقمه نانی به پایتخت مهاجرت میکند. او مجبور به فعالیت در مشاغلی میشود که دانش و تجربهای از آنها ندارد..
رضا جوانی است که 7 سال پیش در آستانه تحویل سال به خواستگاری زری رفته و هر سال شب عید با نحسی مواجه می شود امسال در آستانه تحویل سال باز هم بدبیاری دامنگیر او و خانواده اش می شود اما…
لوکاس در مهدکودکی در یکی از شهرهای کوچک دانمارک کار میکند و از محبوبیت زیادی میان مردم برخوردار است. او به تازگی از همسر خود جدا شده است و تلاش میکند تا سرپرستی پسر نوجوان خود را به دست آورد اما…