لیلا طی اتفاقهایی با حمید دوستدار آشنا میشود و این آشنایی مسیر جدیدی را پیش روی او قرار میدهد، غافل از این که عادل مشرقی دل بستهٔ اوست...
داستان بازیگری به نام رضا گلزار است که از همسر خود جدا شده است، رضا و همسرش یکدیگر را دوست دارند اما برخی ارتباطات رضا باعث بدبینی همسر سابقش از او میشود.
الهام (الهام حمیدی) در آستانه ازدواج با نامزد پولدارش سهیل (امیرعلی دانایی)، بینیاش را به خاطر بزرگ بودن و حساسیتی که مادر سهیل نسبت به آن دارد، عمل جراحی میکند. او برای تغییر عکس شناسنامه وارد مشکلات جدیدی میشود و در شناسنامه المثنی نام فردی به نام عبدالکریم (رضا عطاران) را میبیند که ماجراهایی را برایش بهوجود میآورد.
«رسول رحمانی» مالک یک مزرعه گوجهفرنگی است و کارخانهای هم در کنار آن دارد. او که چند سال پیش همسرش را از دست دادهاست، تنها زندگی میکند. «نوبر کردانی» زنی است که سرپرستی خانوادهاش را به عهده دارد و ناچار است کار کند. او به همراه چند زن دیگر برای کار در مزرعه انتخاب میشود و…
داستان فیلم روایتگر زندگی چند خانواده است که برای گذراندن تعطیلات به شمال کشور سفر کردهاند. دوستان احمد (شهاب حسینی) که پس از سالها زندگی در آلمان به ایران بازگشته، در تلاش هستند تا همسری را برای او بیابند. به همین خاطر، مربی مهدکودکی به نام «اِلی» (ترانه علیدوستی) با دعوت سپیده (گلشیفته فراهانی)، به همراه دیگران به این سفر آمدهاست. امّا پس از ناپدید شدن الی در ساحل دریا، ماجرا به تراژدی تبدیل میشود و هر کس در مورد این مسئله به قضاوت پرداخته و دیگری را مقصر میداند. تا آنجا که جمع به خاطر منافع خود زمانیکه نامزد جستجوگر الی در پی او از راه میرسد از حمایت الی دست کشیده و سپیده را مجاب مینماید که در مورد الی حرفهای نادرست و دروغهای کوچکی بگوید؛ دروغهایی که تبدیل به فاجعه میشوند.
مادر لیلا و بهرام قرار است با گرفتن وام مسکن و خریداری یک خانه بچههایش را از دردسرهای صاحب خانهشان، خورخور، نجات دهد. اما عجوزه که بیرون از شهر زندگی میکند و نمیخواهد آنها روی آرامش به خود ببینند.
روایتی از سرگذشت زندگی یک فرمانده جنگ ایران و عراق دارد که در زندگی اشتباهاتی مرتکب شده و در عالم برزخ سعی در جبران خطاهایش دارد. این اتفاقات در قالب طنز موقعیت رخ میدهند.
“اختاپوس” از درون یک غار، امورات قلعه را فرمانروایی میکند. او برای به دام انداختن آهوها و نوشیدن عصاره تن آنها “بل بله” را به خدمت گرفته اما آهوها با نقشهای “پیشونیسفید” از قلعه فرار میکنند. از سوی دیگر مادر “آهو پیشونیسفید” برگشته تا آهو را از “سالار” یعنی پدر خواندهاش پس بگیرد و “پیشونیسفید” به دلیل رنجش از سالار، میخواهد به پیش مادرش بازگردد اما..
شهرزاد که وکیل دعاوی است، با همسر خود دچار مشکل میشود..
سه دوست است که از دوران کودکی با یکدیگر قرار میگذارند تا کنسرتی را در جوانی روی سکوی نفتی برگزار کنند.