
کنگ تنها در خانهای بزرگ و نون در آپارتمانی کوچک در شهر زندگی میکند. بعد از ملاقات و جدایی از یکدیگر، روزهای آنها به منوال گذشته ادامه پیدا میکند.
در پاییز سال 1938 هیتلر آماده حمله به چک اسلواکی می شود و دولت نویل چمبرلین، نخست وزیر بریتانیا، با درماندگی به دنبال راه حلی است که صلح برقرار کند. یک کارمند دولت بریتانیا و یک دیپلمات آلمانی که در گذشته با هم هم کلاسی بوده اند، به مونیخ سفر می کنند تا درباره صلح گفتگو کنند.
یک گیاه شناس جوان به نام الی برای مطالعه یک گونه گیاهی مهاجم به شهر کوچک و بیابانی نقل مکان می کند. اما پس از سقوط یک هواپیمای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی او، توسط سرنشین هواپیما ربوده شده و باید برای نجات جانش بجنگد...
لوکاس در مهدکودکی در یکی از شهرهای کوچک دانمارک کار میکند و از محبوبیت زیادی میان مردم برخوردار است. او به تازگی از همسر خود جدا شده است و تلاش میکند تا سرپرستی پسر نوجوان خود را به دست آورد اما…
وقتی یک خانواده جدید به همسایگی خانه لورا و خانوادهاش نقل مکان میکنند، دختر کوچکشان، مگان، به سرعت او را مجذوب خود میکند و خاطرات دردناکی از دختر خودش، جوزی، که چندین سال پیش مرده بود، ایجاد میکند
ایمی به همراه پسر نوجوانش در شهری کوچک زندگی می کند و سوگوار مرگ همسرش است. پس از وقوع یک تیراندازی در مدرسه محل تحصیل پسرش، او تلاش می کند با وجود محدودیت های رفت و آمدی که در شهر مقرر شده، در مدت زمان محدودی که دارد پسرش را نجات دهد.
پنجاه و هفت سال بعد از فاجعه ای که برای الن ریپلی رخ داد، سفینه فرار اضطراری او در کهکشان توسط یک تیم نجات در حالی که به خوابی عمیق فرو رفته، پیدا می شود. وقتی او را به زمین بر می گردانند هیچکس داستان او را باور نمی کند. اما او مسئول تیمی می شود که باید دوباره به آن سیاره برگردند و درجستجوی بازماندگان سفر قبلی و یا بیگانگان باشند.
دختری بیست ساله به نام آلما پس از مرگ پدربزرگش تصمیم میگیرد به خانه دوران کودکی خود در جزیرهای کوچک در قلب یک جنگل باشکوه بازگردد. او در آنجا دو توله بیپناه را نجات میدهد، یک گرگ و یک شیر. آنها پس از مدتی پیوندی جداییناپذیر با یکدیگر ایجاد میکنند اما پیوند میانشان به زودی و زمانی که یک جنگلبان، حیوانات را پیدا کرده و با خود میبرد، از بین میرود. حال این دو توله باید سفری ماجراجویانه را آغاز کنند تا دوباره با یکدیگر و آلما متحد شوند.