
آنتونیو سالیری معتقد است که موسیقی موتزارت آوایی الهی است. آو آرزو می کرد همچون موتزارت یک موسیقیدان حرفه ای بود تا می توانست با نوشتن آهنگ خدا را پرستش کند. اما او نمی تواند درک کند که چرا خدا به چنین موجود مبتذلی این استعداد را عطا کرده تا نماینده ی او باشد. حسادت سالیری به دشمنی با خدایی می انجامد که بزرگی اش را با دادن چنان استعدادی به موتزارت به اثبات رسانده بود. سالیری خود را برای گرفتن انتقام آماده می کند
مادری بیوه, هالی, زمانی که دختر نوجوانش بتسی روشنگری عمیقی را تجربه می کند و اصرار دارد که بدنش دیگر متعلق به خودش نیست، بلکه در خدمت قدرتی برتر است، به شدت مورد آزمایش قرار می گیرد.
دختری به نام آنجل در کودکی و در دهه 1850 توسط والدینش فروخته می شود. حالا او بزرگ شده توانسته با نفرتی که از خود و همه اطرافیانش در دل دارد، در کالیفرنیای دهه 1850 جان سالم به در ببرد. تا اینکه با جوانی به نام مایکل هوزیا ملاقات می کند و متوجه می شود که هیچ دردی وجود ندارد که عشق نتواند آن را التیام بخشد...
آبرامز یک آتش نشان سابق کیپ تاون است که از اختلال استرس پس از سانحه شدید رنج می برد و به دلیل ضربه روحی وارد شده در طی یک ماموریت نجات ناموفق، قادر به بازگشت به کار نیست.
زمانیکه گروهی از اینفلوئنسرها تصمیم می گیرند زندگی ای جدید را در شهری خالی از سکنه در تگزاس تجربه کنند، با «لدرفیس»، قاتلی مشهور که ماسکی از پوست انسان بر صورت دارد، مواجه می شوند.
زمانی که اعتیاد چهار نفر از اهالی «کانی آیلند» تشدید پیدا میکند، مدینهی فاصلهای که در ذهنشان ساختهاند شروع به از هم پاشیدن میکند.
کانر کانلی یک روز فرصت دارد که به خاطر کشتن یکی از اعضای باند قاچاق مواد مخدر، به تایرون پتیس غرامت دو میلیون دلاری پرداخت کند. او مجبور می شود برای تهیه این مبلغ، به دوستان نظامی سابقش رو بیاورد تا قبل از آن که همه عزیزانش را از دست دهد، بتواند این غرامت را پرداخت کند.
زنی جوان به نام “داربی” به دلیل کولاک شدید در یک استراحتگاه دور افتاده در کوهستان گرفتار شده است. او به زودی متوجه وجود یک دختر بچه ربوده شده داخل ماشین یکی از ساکنین اقامتگاه میشود. حال داربی مصمم است تا هویت واقعی آدم ربا را کشف کند.