داستان از آنجایی شروع می شود که مادر بزرگ زنی به اسم جوزفین مالون فوت می کند و وصیت می کند که برای به دست آوردن ارثیه خانوادگی باید همراه با مردی به اسم جیمز مارکو که یک بوکسر است در خانه مادر بزرگش زندگی کند.
عثمان دیاکیته و فرانسوا مونگ دو پلیس با سبک، پیشینه و حرفه بسیار متفاوت هستند. این جفت یک بار دیگر برای یک تحقیق جدید که آنها را در سراسر فرانسه می برد، گرد هم می آیند. چیزی که به نظر می رسید یک معامله مواد مخدر ساده است، یک پرونده جنایی بسیار بزرگتر است
در روزهای انقلاب مکزیک, ال چونچو با تحمل تلفاتی سنگین موفق می شود به یک قطار حامل مهمات حمله کند. یکی از مسافران امریکایی قطار پس از اثبات وفاداری اش, اجازه پیدا می کند که به گروه آنان بپیوندد.
نویسندهای جوان در جستجوی الهام برای نوشتن، با شنیدن خبر درگذشت مادربزرگش، خود را در حال کندوکاو در زندگی فراموش شده اش مییابد.
وکیلی به نام رابرت تصمیم میگیرد علیه یک شرکت بزرگ تولید مواد شیمیایی که باعث ایجاد آلودگی و صدمات زیادی به محیط زیست شده است، یک پرونده ایجاد کند و در مقابل این شرکت بایستد. اما…
نبرد یک افسر پلیس با اعتیاد به الکل، افسردگی و از دست دادن ویرانگر. و داستان واقعی اینکه چگونه خدا زندگی او را برای همیشه تغییر داد.
پسری دوازده ساله به نام فلیکس با استفاده از غیبت مادرش و زمانی که او با کشتی و برای استراحت به یک سفر تفریحی رفته است برای یافتن پدرش که حدود دو سال پیش به طرز اسرارآمیزی در دریا ناپدید شد، عازم سفری پرماجرا شده .
زنی سیاهپوست به نام هریت تابمن که در طی دهه 1840 میلادی در ایالت مریلند آمریکا زندگی میکند، از چنگ بردهداران میگریزد و با اقدامات جسورانه و هوشمندانه خود، به یکی از بزرگترین قهرمانان تاریخ این کشور تبدیل میشود. هریت در طول دوران زندگی خود، صدها برده سیاهپوست را نجات میدهد.
یک تیم تازهوارد جدید تعیین شده تا تمرینات خود را با «استورمر» و گروهش به انجام برسانند، اما در این میان یک نفر تلاش دارد که کارخانه قهرمانان و خود «استورمر» را از بین ببرد ...
یک بچه ی یتیم به نام موگلی توسط گله ای از گرگ ها به سرپرستی گرفته می شود. او توسط یک پلنگ سیاه و خرسی خوش قلب زنده ماندن و بقاء در جنگل را یاد گرفته است. حضور موگلی در جنگل باعث عصبانیت شیرخان می شود، ببری که تنها هدفش در زندگی خوردن موگلی است.