در پی اختلاف و جدالی که بین دو گروه از قاچاقچیان مواد مخدر پیش میآید به پاسگاه مرزی اطلاع داده میشود که محمولهای از مواد مخدر در حال عبور از مرکز کشور است..
سینا ملکی برای قبولی در کنکور فقط چند ماه فرصت دارد. از یک سو بنیاد متزلزل خانوادگی و از سوی دیگر آشنایی او با یک جوان خیابانی عاشق موسیقی ماجراهایی را برای او رقم میزند و در آخر با معلوم شدن یک سری اتفاقات جوان عاشق موسیقی تصادف کرده و در اینجا هم پرده از بعضی رازهای دیگر گشوده می شود
پلنگي به روستا مي زند و اهالي آبادي در پي ميرشكار مي روند. ميرشكار به اتفاق دنيا درصدد پيگيري برمي آيند. هر يك از اهالي آبادي به نوعي از پلنگ زخم خورده اند. تله كار مي گذارند و راه هاي مختلف شكار را طي مي كنند. در يك شب پلنگ را مي بينند و مي خواهند شكارش كنند كه دختري به نام روجا را مقابل او مي بينند. دختر براي پلنگ آواز مي خواند و مانع كار ميرشكار و دنيا مي شود. دنيا عاشق روجا مي شود. ميرشكار درصدد نجات، و دنيا درصدد انتقام برمي آيند. سرانجام پلنگ به ضرب گلوله اي زخمي مي شود. روجا دنيا را زخمي مي كند و به جنگل مي زند و...
اسی که به جرم قتل زندانی است، با کمک رفیقش حاج توفیق از زندان آزاد میشود. اسی پس از آزادی سراغ دوستش علی میرود که در تعمیرگاه کار میکند. علی به او میگوید در همان تعمیرگاه مشغول کار شود اما اسی میگوید قصد دارد پولی کلان دربیاورد. اسی که متوجه میشود لیلا دختری که دوستش داشت - ازدواج کرده و به خارج رفته کاملاً سرخورده میشود. او سپس..
گروهی رزمنده که برای یافتن «جعبه سیاه» مأموریت دارند درمحاصرة دشمن قرار میگیرند و شکست میخورند. گروهی دیگر به محل اعزام میشوند که رهبری آن به عهدهٔ برادر فرماندهٔ گروه قبلی است. موقع عبور از پرتگاهی که میان دو صخره قرار گرفتهاست و با سقوط یکی از افراد گروه به قعر دره، به ناچار گروه به دو دسته منشعب میشود..
فیلم قصه ی خلافکاری است که به سنین کهنسالی رسیده و حالا خاطرات دوران نوجوانی خود رابازگو می کند،اینکه در چه سرقت های دست داشته و چه خلاف های را مرتکب شده است..
میرهاشم طلبهای جوان است که به همراه همسرش فرشته به تازگی توانسته خانهای کوچک بخرد. تهیهٔ پول خانه باعث شده میرهاشم از چک بانکی استفاده کند و حالا چک به دست یک شرخر افتادهاست. البته در این راه سختیهایی زیادی میکشد..
دربارهٔ مردی به نام «احسان» است که پس از 25 سال به ایران برمی گردد. او تصمیم دارد با صمیمیترین دوست خود که زندگی اش را مدیون اوست برای آخرین بار تجدید دیدار کند. این دیدار، اتفاقات ناخواسته ای را برای او رقم میزند. اتفاقی که مسیر زندگی اش را تغییر میدهد..
رضا شایسته پس از سالها زندگی در غربت به ایران میآید تا پس از مرگ در خاک وطنش آرام بگیرد. تنها نگرانی شایسته این است که پس از مرگش کسی نیست که برای او مراسم ختم بگیرد و برایش گریه کند…
سیامک(ابوالفضل پور عرب) و دیبا(هدیه تهرانی)، نادر(امین حیایی) و رؤیا چهار جوان هستند که دست به سرقتی بزرگ از یک مراسم عروسی اعیانی میزنند. سیامک جواهرات سرقت شده را پیش نسرین(عسل بدیعی) که قصد دارد با او ازدواج کند، امانت میگذارد. از آن طرف دیبا هم روزگاری ماجرایی عاشقانه با سیامک داشته و هنوز هم عاشق اوست. شرکای سیامک به همراه سیامک به سراغ نسرین میروند؛ اما نسرین را نمییابند. نسرین جواهرات را در شرکتی که در آنجا کار میکند مخفی میکند..