این فیلم، داستان بانوی مقدسی به نام «مریم» را به تصویر می کشد که بعد از دیدار با دختری کم شنوا، او را شفا داده و دختر می تواند بشنود. در حالی که مردم برای دیدن معجزاتش سرازیر می شوند، اتفاقات وحشتناکی رخ می دهد و این سوال پیش می آید که آیا اینها کار مریم مقدس است یا پای نیروهای شیطانی در میان است؟
داستان این انیمیشن درمورد چند قطار پر سرعت می باشد که وظیفه رساندن هدیه های بابانوئل به کودکان را دارند اما از بخت بد، در شب سال نو برف سنگین و طوفان سهمگینی می آید که کار آن ها را مشکل می کند. آیا آن ها می توانند به موقع، هدیه ها را به دست کودکان برسانند؟
تعدادی از هیولاهای کوچولوی دوست داشتنی در حال درست کردن درخت کریسمس هستند که ناگهان بابانوئل با ورودش اعلام میکند هدایای کریسمس دچار مشکلاتی شده اند و نیاز به کمک هیولاها برای حل این مشکل بزرگ دارد. هیولاها با یکدیگر متحد شده و به کمک سانتا می روند تا بتوانند به موقع هدایای کریسمس را به دست بچه ها برسانند و از به خطر افتادن رسم زیبای هدیه دادن در شب کریسمس جلوگیری کنند…
دو کودک خردسال شب کریسمس را به تنهایی می گذرانند و دو سارق را با بابانوئل اشتباه می گیرند
«شاهزاده روم» داستان عاشقی و دلدادگی پرنسسی پاکدامن مسیحی به نام ملیکا را روایت میکند که از تبار پدر از نوادگان یشوعا وصی حضرت عیسی و از تبار مادر نواده قیصر روم است. سرنوشت این بانو به گونهای رقم میخورد که وی نهایتاً به بلاد اسلامی عزیمت میکند. این پرنسس مسیحی نهایتاً پس از آنکه به همسری امام یازدهم شیعیان در میآید، مادر منجی بشریت میگردد….
زمانی که یک مامور فاسد فدرال وارد حلقه زیرزمینی قاچاق انسان میشود، تکتیرانداز و مامور تازه کار سیآیای، بکت خودسرانه تصمیم میگیرد تا برای سرنگونی این حلقه زیرزمینی جنایتکار با متحدان سابق خود، مامور امنیت داخلی زیرو و قاتل حرفهای بانوی مرگ، همکاری کند...
در مورد بانوی جوان و ثروتمندی به نام جولیا است که قصد دارد با یکی از ثروتمندترین و بهترین مردان مجرد لندن به نام آقای مالکوم ازدواج کند. اما
سارا و دارا به دلیل مخالفت خانواده سارا نمی توانند با هم ازدواج کنند و تصمیم می گیرند با هم فرار کنند. اما ...
یک بانوی نویسنده ایرانی به نام گلرخ کمالی، که سال گذشته شوهرش، ناصر معاصر را به حال قهر و به گمان رابطه ای میان او و منشی شرکتش ترک کرده است، با پایان جنگ به تهران برمی گردد. شوهرش که ورشکست شده و در حال رفتن به زندان است. گلرخ متوجه می شود که ...
پیرزنی به نام ماه بانو به هنگام ترک روستای زادگاهش، به یاد میآورد که سال ها قبل دکتر سنجر، پس از اتمام تحصیلات به روستا میآید تا درمانگاهی احداث کند. دکتر به ماه بانو، که شوهرش را از دست داده علاقه دارد. ماه بانو به او روی خوش نشان نمیدهد. از سویی دیگر مقرب السلطان، بزرگ مالک روستا، میکوشد تا سنجر را به سوی خود جلب کند. او دختر عقب ماندهاش را به ازدواج سنجر در میآورد. با شیوع وسیع وبا، مقربالسلطان فوت میکند و مباشرش با اسناد و مدارک املاک و ثروت او میگریزد. سنجر با ناراحتی روستا را ترک میکند. ماه بانو پس از مرور این خاطرات به راهش ادامه میدهد.