
یک کارگر ناشنوای خدمات پذیرایی که به سختی هزینههای زندگیاش را تأمین میکند، توسط یک کارآگاه ارشد پلیس فراخوانده میشود تا مکالمات مجرمان را از روی لبخوانی ترجمه کند.
یک آشپز جوان و جاهطلب با استفاده از جذابیت فریبندهاش، بهعنوان جاسوس کار میکند تا پدرش را نجات دهد و نامی برای خود دستوپا کند.
ساکشی باید دختر هفتسالهاش را از قربانی شدن توسط فرقهای شیطانی نجات دهد؛ فرقهای که میخواهد برای رضایت رهبرشان این قربانی را انجام دهد. در این راه، او با خرافات جامعه و وحشتی که همچنان خودش و دختران جوان اطرافش را آزار میدهد، نیز مبارزه میکند.
کوئین و پدرش بهتازگی برای شروعی تازه به شهر آرام کتل اسپرینگز نقل مکان کردهاند. اما بهجای آرامش، کوئین با جامعهای ازهمگسیخته روبهرو میشود که پس از سوختن کارخانهی محبوب شربت ذرت «بیپن» به دوران سختی افتاده است. در حالی که ساکنان شهر با یکدیگر درگیرند و تنشها به اوج رسیده، موجودی شیطانی با لبخندی مرموز از دل مزرعههای ذرت ظاهر میشود تا بار این شهر را کم کند — قربانی به قربانی، با خون و خشونت.
کیت زندگی منزویای دارد - تا اینکه دختر مشکلدارش، وحشتزده و غرق در خون شخص دیگری، از راه میرسد. همانطور که کیت حقیقت تکاندهندهای را آشکار میکند، میفهمد که یک مادر تا چه حد برای نجات فرزندش تلاش خواهد کرد.
کریس چینی، خلافکار سابق، دختر یک گانگستر کلمبیایی را میرباید تا به قولی شریف که به مادر دخترک داده، وفا کند. اما وقتی پدر دختر برای گرفتن انتقام، هم دنیای تبهکاران و هم یک قاتل روانی را به کار میگیرد، کریس باید از تمام مهارتهایی که در زندگی آموخته استفاده کند تا زنده بماند و به قولش پایبند بماند.
در امید یافتن ارتباطی با مادر تازهدرگذشتهاش، «گورجس» سفری به روستا میکند تا به خانهی قدیمی خانوادگیشان برود و از عمهاش دیدن کند. او شش دوستش — «پراف»، «ملودی»، «مک»، «فانتزی»، «کونگفو» و «سوییت» — را هم با خود دعوت میکند. اما خیلی زود دخترها درمییابند که این خانهی قدیمی، اسراری پنهان دارد و چیزی فراتر از ظاهرش در انتظار آنهاست.
جولیا، زنی که از یک بیماری تحلیلبرندهی بینایی رنج میبرد، جسد خواهر نابینایش، سارا، را در زیرزمین پیدا میکند که به دار آویخته شده است. با وجود اینکه همهچیز حاکی از خودکشی است، جولیا تصمیم میگیرد موضوع را بیشتر پیگیری کند، چون بهطور غریزی حس میکند با یک پروندهی قتل روبهروست.
در جزیره ناهموار برک، جایی که وایکینگها و اژدهایان نسلهاست که دشمنان سرسختی بودهاند، هیکاپ با بیدندان، اژدهای ترسناک خشم شب، قرنها سنت را به چالش میکشد و با او دوست میشود. پیوند غیرمنتظره آنها ماهیت واقعی اژدهایان را آشکار میکند و پایههای جامعه وایکینگها را به چالش میکشد.
پس از یک تراژدی خانوادگی، لی فونگ، اعجوبه کونگ فو، از خانهاش در پکن آواره و مجبور میشود به همراه مادرش به نیویورک نقل مکان کند. وقتی یک دوست جدید به کمک او نیاز دارد، لی وارد یک مسابقه کاراته میشود - اما مهارتهای او به تنهایی کافی نیست. آقای هان، معلم کونگ فوی لی، از دنیل لاروسو، کاراتهباز حرفهای، کمک میخواهد و لی روش جدیدی برای مبارزه میآموزد و دو سبک خود را در یک سبک برای رویارویی نهایی هنرهای رزمی ادغام میکند.