
یک پخش زنده از یک برنامه گفتوگوی شبانه در سال 1977 به شکلی وحشتناک از کنترل خارج میشود و نیرویی شیطانی را وارد خانههای مردم در سراسر کشور میکند.
در آستانهٔ سیزده سالگی، بتی فِلاد ــ که یک موسیقیدان نوپا و موجودی جادویی است ــ تنها آرزویش این است که شبیه بقیه اعضای شگفتانگیز اما بسیار متفاوت خانوادهاش باشد. اما چرا مادر جادوییاش با این موضوع مخالفت میکند؟ در حالی که بتی با این مسئله دستوپنجه نرم میکند، حقیقت شگفتانگیزی دربارهٔ خانوادهاش میآموزد و کشف میکند که غیرعادی بودن، جادویی بودن و موسیقیایی بودن، همه بخشی از خانوادهٔ فوقالعاده و عجیبی هستند که به آن تعلق دارد. خانوادهای بسیار عجیب و غریب... پس آماده باشید که حسابی غافلگیر و شگفتزده شوید!
زندانی جو نامهای برای برادرش دن مینویسد و در آن دربارهٔ آرزوی بودن کنار خانواده در کریسمس صحبت میکند. او با حسرت میگوید که نمیتواند سس گوشت را برای کباب درست کند و چقدر دلش برای همه تنگ شده است. این داستان بر پایهٔ ترانهٔ مشهور استرالیایی از پل کلی نوشته شده است.
وقتی بدن بهترین دوستش در یک قبر کم عمق پیدا میشود، دن، یک پلیس از یک شهر کوچک، برای یافتن پاسخها از یک گوشهنشین بیثبات که آخرین فردی بود که دوستش را زنده دیده بود، کمک میخواهد. هنگامی که دن به حقیقت نزدیکتر میشود، باید با شیاطین درونی خود روبهرو شود و متوجه میشود که امید میتواند در مکانهای غیرمنتظرهای یافت شود.
قسمت ششم منتشر شد.
پدری ناامید با شیاطین خود در خیابان های پر جنب و جوش، خطرناک و مست کننده دهه 80 نیویورک در مسابقه ای برای بازگرداندن پسر گمشده اش به خانه می جنگد.
خانواده لاوسون پس از مرگ پدر، درگیر اختلافاتی شدید برای به دست آوردن مالکیت بزرگترین مزرعه استرالیا، ماریان استیشن ، میشوند. این اختلافات نه تنها خانواده، بلکه رقبای سرسختی از جمله دیگر مزرعهداران، معدنداران ثروتمند و بزرگان بومی را نیز درگیر میکند. با میلیاردها دلار در معرض خطر، هرکدام بهدنبال کنترل این سرزمین ارزشمند هستند و داستان به رقابتها و پیچیدگیهای این نبرد میپردازد
نبرد یک برادر و خواهر بر سر یک پیانوی ارثی ارزشمند، حقیقتهای ترسناکی را آشکار میکند در مورد اینکه چگونه گذشته درک میشود — و چه کسی میراث خانوادگی را تعریف میکند.
در استرالیای دهه 1970، زندگی گریس با بدبختی و فقدان درگیر است. پس از مرگ مادرشان هنگام بارداری، او و برادر دوقلویش، گیلبرت، تحت سرپرستی پدرشان پرسی، یک بندباز سابق معلول و الکلی، بزرگ میشوند. با وجود زندگی پر از عشق، تراژدی دیگری رخ میدهد زمانی که پرسی در خواب از دنیا میرود. خواهر و برادر به اجبار از هم جدا شده و به خانههای متفاوتی فرستاده میشوند.
تاج پادشاه نپتون دزدیده شده و دزد آن هم مشخص نیست اما به نظر میرسد که کار آقای کراب باشد. او رئیس باب اسفنجی داستان ماست. همه فکر می کنند آقای کراب متهم اصلی است. از طرفی آقای کراب حاضر است بمیرد اما به ترفیعی که همیشه منتظر آن بوده و حتی در رویاهایش به آن فکر میکرده برسد. باب اسفنجی هم برای کمک به رئیسش همه کار میکند…
یک روزنامهنگار جوان ناامید برای نجات حرفهاش به پادکست روی میآورد، اما عجله او برای تبدیل شدن به تیتر خبرها او را به سمت یک توطئه بیگانه سوق میدهد.