
یک ماهی دم قرمز قرار است برای سبزی پلو ماهی سفره شب عید پخته شود که در این بین اتفاقات عجیبی می افتد..
سینما مال همه است ... ولی کسی که لیاقتشو داره... از راهش بیاد تو سینما... یه شبه نخواد بشه سوپر استار ... به خدا سینما خونه ماهاست، حرمتشو نگه داریم ... سینما مثل محراب مسجده اگه قدرشو بدونیم، مقدسه...
حمید پس از مرگ مادرش برادرش مجید که معلول است را نزد خود میآورد. با ورود مجید به زندگی مهین و حمید خوشبختی به زندگی آنها روی میآورد. اما مهین پس از مدتی خسته میشود و مجید را به آسایشگاه میبرد، ولی به خاطر عذاب وجدان او را به خانه باز میگرداند..
دو نفر که باجناق هم هستند به رازی نهفته در گوشت شترمرغ برای رام کردن همسرانشان پی می برند.ا ز این رو در یک رستوران غذای گوشت شترمرغ به مشتری ها می دهند تا آن ها هم از تاثیرش بهره مند شوند…
داستان یک زن و شوهر جوان را روایت میکند که برای استخدام در شرکتی از رشت عازم تهران میشوند. اما در طول سفر و در تهران مشکلات متعدد سراغ آنها میآید..
پدر اسماعیل مدیرعامل یک شرکت ساختمانی است و درست زمانیکه اسماعیل قصد رفتن به ژاپن را دارد، پدر بیمار میشود و اسماعیل ناچار از رفتن به ژاپن صرف نظر میکند، چراکه با رفتن او شرکت منحل میشود و نامزدش را هم از دست میدهد...
ناصر پس از سالها زندگی در خارج از کشور و به دلیل بچه دار نشدن و نپذیرفتن بچه پرورشگاهی از همسرش جدا می شود. و در ایران ازدواج مجدد می کند. در شب عروسی خودرو ناصر با تاکسی تصادف می کند که حامل یک زن باردار است. در حادثه زن فوت می کند و…
یک رانندهٔ آژانس به نام سعید، شبی مسافری را که یک عروس است سوار میکند. عروس برای سعید تعریف میکند که همسرش فرامرز دنبال او نیامده و او مجبور است او را بیابد، اما جستجوهایش ثمری ندارد و وقتی به مراسم عروسی برمی گردد پدر با او برخورد بدی میکند. مهتاب به خانه خاله خود میرود، اما او هم مهتاب را نمیپذیرد. مهتاب برای پیدا کردن فرامرز راهی چالوس میشود و آنجاست که میفهمد فرامرز به او دروغ گفته و اصلاً پدر و مادری ندارد. مهتاب سراغ گیتی دختر خاله فرامرز میرود، اما میفهمد که فرامرز و سهراب در کار قاچاق مواد مخدر هستند و همچنین متوجه میشود که گیتی نیز با آنها همکار است و چند وقتی هم به عقد فرامرز درآمده ولی پس از مدتی فرامرز او را رها کرده و حالا گیتی برای انتقام از فرامرز، او را زندانی کرده و اتومبیل سهراب را هم به سرقت برده، سهراب گیتی را پیدا میکند و به قتل میرساند. او که درصدد کشتن سعید و مهتاب بود توسط پلیس دستگیر میشود.
دختری به نام هما که در فراز و نشیب زندگی اثیر حوادثی می شود که زندگی او را از سیر طبیعی خود خارج کرده و او را دچار کابوس می کند. همزمان او در گیر و دار قتل هایی قرار می گیرد که پلیس به دنبال پیداکردن سرنخی برای سرمنشأ این قتل هاست.
احمد خسروی مسئول رسیدگی به پروندههای مشکوک به قتل میشود و به سرنخهایی دست مییابد که پشت پرده این قتل رازگونه به کشف شبکه فساد اقتصادی میرسد. احمد بیمحابا به دنبال یافتن قاتل است و حتی زندگی خصوصی با فرزندانش نیز دچار مخاطراتی میشود در این تلاش بی وقفه و در شرایطی که باور دارد که به نتیجه نزدیک است در عین ناباوری متوجه میشود پشت این قتل راز دیگری وجود دارد.