خدمتکار وفادار کنت دراکولا به نام رنفیلد که مجبور است طعمههای اربابش را تهیه کند و تمام دستورات او را انجام دهد، اکنون پس از قرنها بندگی آماده است تا زندگی خارج از سایه کنت دراکولا را تجربه کند. ولی او ابتدا باید بفهمد چگونه به وابستگی خود پایان دهد و…
در اولین روز کله کدو به عنوان یک ابرقهرمان ، شیطانیترین اختراع او زنده میشود و شروع به خرابکاری میکند ، اکنون کله کدو باید جلوی آن را به هر روش ممکن بگیرد. اما…
فصل تعطیلات فرا رسیده است و استیو اورکل درخشان اما حادثهخیز جشن محلی خود را با تحقیر عمومی یک مرکز خرید بابانوئل خراب کرده است. استیو در تلاش خود برای درست کردن اوضاع و کسب امتیازهای خوب با مرد بزرگ در قطب شمال، اختراعی را ایجاد می کند که فقط اوضاع را بدتر می کند. استیو با استفاده از مغز بزرگ و حتی قلب بزرگتر خود، باید بابانوئل واقعی را پیدا کند تا ببیند آیا با هم می توانند به شهر کمک کنند تا روح تعطیلات را دوباره کشف کند.
مرد خرسی که زمانی خرس بود با خوردن سیر و ماگ به مدت 100 روز انسان شد. یک روز بعد از بازنشستگی به عنوان یک پلیس، یک تروریست ویروس مرگبار را می آورد و او دقیقاً شبیه مرد خرس است! با کمک یک کارآگاه و یوتیوبر، او اکنون سعی می کند دنیا را نجات دهد.
سریال در دو زمان حال و گذشته جریان دارد. پروفسوری به نام هنر سو جی یون دفترچه خاطرات سایمدانگ را در ایتالیا پیدا و مرور می کند. در ادامه روانه تاریخ می شود و به عقب برمی گردد و سرگذشت پرافتخار و عاشقانه هنرمند نابغه سایمدانگ را بررسی می کند.
داستان واقعی الهامبخش و دیوانهوار تلاش یک مرد برای کسب بالاترین امتیاز بازیهای ویدیویی تا کنون.
بتمن به کمک سرگرد جیم گوردون و دادستان جدید هاروی دنت، شهر را از وجود آخرین خانوادههای تبهکاری پاک می کند. همکاری این سه نفر ظاهرا موثر واقع میشود، اما طولی نمی کشد که خود را در مقابل هرج و مرج های یک تبهکار نو پا بنام جوکر، عاجز می بینند.
مت کانینگهام، در پی درگذشت همسرش، به تنهایی مسئولیت مراقبت از فرزندان کم سن و سالش را برعهده دارد. پس از آنکه یک زمین کشاورزی به مت ارث می رسد، او به سختی تلاش می کند که خود را با شرایط زندگی در مزرعه وفق دهد و...
یک گروه تروریستی که مبنای عملکردش اینترنتی ست, وارد مرکز کنترل اینترنت نیویورک شده و به نوعی تمام تلوزیون، آب و برق و گاز و مخابرات شهر را تحت کنترل خود در می آورد و دیگر هرگونه عکس العمل را از دیگران سلب می کند. افسر پلیس «جان مکلین» به همراه هکر جوانی سعی در نفوذ در این گروه و جلوگیری از خراب کاری های آنها را دارد.
برلین، زمان حال. شوهر «کایل پرات» (فاستر) می میرد و «پرات» قصد دارد هم راه با «جولیا» (لوستن)، دختر هفت ساله اش و تابوت شوهرش به امریکا برگردد. «کایل» و «جولیا» در هواپیما به خواب می روند. اما وقتی «کایل» بیدار می شود، می بیند خبری از دخترش نیست. ظاهرا نام «جولیا» در فهرست مسافران نبوده و هیچ یک از خدمه و مسافران او را ندیده است. یکی از محافظ های پرواز (سارسگارد) نیز می گوید که اصلا «جولیا» هم راه با پدرش درگذشته و ادعا می کند که «کایل» عقل خود را از دست داده است...