فیلم ایرانی دنیا، داستان حاج عنایت، مرد شصت ساله ثرومتمندیست که قصد فروش خانه بزرگ و قدیمی اش را دارد اما با مقاومت همسرش روبرو می شود و…
مادری سراسیمه وارد کلانتری میشود و به افسر نگهبان میگوید دختر جوانش، سحر، دیشب به خانه بازنگشته است. سحر دختری بلندپرواز و مطلقه است که به دلیل نوع پوشش و آرایش و ارتباطاتش در محله پشت سرش حرف زیاد است...ماجرای فیلم پیرامون پیدا کردن ردی از سحر پیش میرود..
حميد افشاري منشي دادگستري كه به پسرش قول داده كامپيوتر مدل بالايي را براي او خريداري كند، براي بدست آوردن پول به كاري ماجراجويانه دست مي زند. يكي از افرادي كه هم اكنون پرونده اش در دادگاه او بررسي مي شود مرد ثروتمندي است به نام زارع كه با پسرش فرزان زندگي مي كند. حميد افشاري فكر گروگان گرفتن فرزان را با يكي از تبهكاران حرفه اي كه زماني در دادگاه او محكوم شده بوده در ميان مي گذارد و..
يكي از تكاورهاي نيروي دريايي بعد از رويارويي با يك ناو آمريكايي كه ناوچه روشن را غرق كرده، دو روز روي آب شناور ميماند و فرصتي است كه گذشته خود را مرور كند. در پايان با يك رويارويي دوباره تصميم به مقابله با ناو آمريكايي ميگيرد...
داستان فردی را روایت میکند که به اشتباه با یک فرمانده جنگ جابجا گرفته میشود و باعث به وجود آمدن اتفاقاتی در زندگی اش میشود..
در دورانی که سایه «اهریمن» بر سرزمینها سیطره یافته، «جمشید شاه» با سپاهی متشکل از متحدانش و با تکیه بر فرّ ایزدی خود در مقابل سپاهیان اهریمن صف آرایی میکند، به خواست «یزدان» جمشید شاه بر اهریمنیان پیروز می شود. جمشید بر تخت شاهنشاهی تکیه زده و مغرور از پیروزی، خود را دارای فر ایزدی میداند. وی متحدان را برای اشغال سرزمینهای دیگر و شکار اهریمن فرا میخواند اما یزدان از وی روی برگردانده و فرّ و فراست و تاج و تخت جمشید را از وی میستاند. جمشید تنها، گرفتار طمع و جنونی سیری ناپذیر میشود. وی دخترش «شهرزاد» را تنها میگذارد و به شورای وزراء وصیت میکند تا در زمان غیابش «مرداس» متحد و والی سرزمینهای جنوبی بر تختش تکیه زند.
در روستايي مرزي زيباترين دختر به عنوان عروس هور انتخاب مي شود تا يك روز در هفته خود را به آب بسپارد و هور بارور شده و قهرش نگيرد، امين معروف به سمور؛ قاچاقچي ايراني عروس هور به نام ماهور را مي دزد..
سه زن در شهر کوچکی در فرانسه، هرکدام در مواجهه با جامعه و خانواده خود دست به انتخابهایی میزنند که زندگی آنها را تحتالشعاع قرار میدهد.
عطیه نویسنده و مجری یک برنامه خانوادگی رادیو است. او هر روز به سؤالات شنوندگان این برنامه پاسخ میدهد و به آنها توصیه میکند با همسرشان چگونه باشند تا زندگی زناشویی بهتری داشته باشند. او بیمار است و دکترها به او گفتهاند تنها چهار ماه دیگر زنده است و دو ماه هم از این چهار ماه گذشته و راضی به عمل جراحی هم نمیشود. به پیشنهاد همسرش، آنها برای زیارت به شهر مشهد میروند. اما او افسرده و درگیر مناسبات خود و همسرش است تا اینکه در حرم به دختری برمیخورد که مادرش را گم کرده و ..
اتفاقی در یک مراسم ختم در گورستان با محیا، دختری که بعداً درمییابد همکار او در بیمارستان است آشنا میشود و پس از مدتی از او خواستگاری میکند اما جواب رد میشنود. این در حالی است که شهره، دخترخاله جاوید که به او علاقه مند است، از شیراز به منزل جاوید آمده، اما جاوید به شهره میگوید که مایل به ازدواج با او نیست و..