چهار هواپیماربا، سه مرد و یک زن، روز پنجم ژوئن، یک هواپیمای ایرانی را میربایند. فرماندهٔ آنها شخصی است به نام فریبرز اتابکی که در میانهٔ ماجرا وارد معرکه میشود. دو تن از مسافران، که بعداً معلوم میشود یکی از آنها افسر است، هواپیمارباها را خلع سلاح میکنند و در برابر حیرت مسافران هواپیما را به همان مقصدی که هواپیماربایان میبردند هدایت میکنند..
وزارت بهداشت نیز تمایلی به ساخت این اثر داشت و در شرایطی که قرار بود در قالب فیلم ویدئویی تولید شود، به دلیل بازخورد خوبی که از پخش تلویزیونی آن حاصل می شود تهیه کننده و مسئولین تصمیم گرفتند تا آن را به صورت مینی سریال هم تولید کنند. موضوع این فیلم دربارهٔ اهدای عضو است..
دختر یک مرد سنتی، پس از ازدواج زندگی زناشویی ناموفقی دارد. پدرش که از این موضوع آگاه است تصمیم میگیرد برای ازدواج دو دختر دیگرش شرایطی قائل شود. به همین منظور شرایط خود را به صورت یک بخش نامه بر روی کاغذ میآورد و از خواستگارها میخواهد طبق مفاد مندرج شده، پا پیش بگذارند..
ناصر پس از سالها زندگی در خارج از کشور و به دلیل بچه دار نشدن و نپذیرفتن بچه پرورشگاهی از همسرش جدا می شود. و در ایران ازدواج مجدد می کند. در شب عروسی خودرو ناصر با تاکسی تصادف می کند که حامل یک زن باردار است. در حادثه زن فوت می کند و…
فیلم حقه باز دم دراز درباره عروسک های عمو پیرداد است که از خانه فرار می کنند و مشکلات زیادی را به وجود می آورند.
کاراگاه احمدی مأمور می شود، تعدادی قوش را که از قاچاقچیان گرفته است به سازمان حفاظت محیط زیست برساند...
ستاره دختری فقیر است که با مادرش زندگی می کند. او هم درس می خواند، هم کار می کند تا مادر پیرش بیش از حد توانش کار نکند. اما درست روزی که متوجه می شود دانشگاه قبول شده، اتفاقی ناگوار زندگی او و مادرش را به هم می ریزد.
جوان ایرانی، تنها دارای تکلیف نیست، بلکه آن ها حقوقی متناسب با شأن و جایگاه خویش دارند. داستان روایت دو خواهر است که به دلیل فضای سرد و بی روح مادی و ماشینی زندگی امروز در مناسبات روزمره زندگی خود دچار سردرگمی اند. پدر خانواده نیز با وجود دوری از خانه به سبب کار در سکوی نفتی همواره در فکر آینده فرزندان است. اما خبری به پدر می رسد که راه دیگری را برای رسیدن به فردای بهتر مشخص می کند.
جمعه جمال زهي، با پايان يافتن تحصيلاتش در زمينه علوم ارتباطات و ماهواره هاي مخابراتي، با مدرك دكترا به ايران مي آيد تا در يك عمليات نفوذي در خاك عراق شركت كند. در بدو ورود به كشور، او به سيستان و بلوچستان مي رود تا همسرش صنم را ببيند و براي رفتن به مأموريت خطرناكش، از او و خانواده خود خداحافظي كند. جمعه به دليل محرمانه بودن مأموريت، به خانواده و همسرش درباره جزئيات امر حرفي نمي زند. او به پاكستان مي رود تا به ظاهر از سفارت آمريكا ويزا بگيرد؛ اما در هتل توسط نيروهاي عراقي دستگير مي شود و...
«صفاری»، «جباری» و «ناصری» در یک آژانس مسکن کار می کنند و در برنامه خانه سازی فعالیت می نمایند. هر سه نفر در ثروت غرق شده اند. «صفاری» بی آنکه بداند دچار غده مغزی شده است. «شاهین» فرزندش می کوشد تا پدر سلامت خود را به دست آورد. «جباری» و «ناصری» در این فکر هستند که با مرگ «صفاری» ثروت بیشتری عایدشان خواهد شد و با خوشحالی در انتظار مرگ او هستند. «جباری» از روی سودجویی «شیرین»، دخترش را به عقد «شاهین» درمی آورد و...