
فارست گامپ (تام هنکس) مادرزاد دچار اختلالاتی ذهنی و جسمی است. او در کودکی به طور معجزه آسایی توانایی راه رفتن را بدست می آورد اما همچنان ضریب هوشی اش بسیار از حد نرمال پایینتر است. مادرش با تلاش فراوان او را به مدرسه می فرستد. بر اساس سلسله ای از حوادث به موفقیتهایی بزرگ دست پیدا می کند. به جنگ ویتنام می رود و به عنوان قهرمانی دست پیدا می کند. و حتی عاشق می شود.
زمان جنگهای ویتنام است. به کاپیتان «ویلارد» دستور داده می شود که به جنگلی در کامبودیا رفته و سرهنگ کورتز خائن را که درون جنگل برای خودش ارتشی تشکیل داده را پیدا کرده و بکشد. زمانیکه او در جنگل فرود می آید کم کم توسط نیروهای مرموزی در جنگل گرفتار شده تا حدی که دچار جنون می شود. همراهان وی هم یکی یکی به قتل می رسند. همینطور که ویلارد به مسیرش ادامه می دهد بیشتر و بیشتر شبیه کسی می شود که برای کشتنش فرستاده شده است...
یک افسر سابق پلیس نیویورک است که اکنون کلانتر روستای کوچکی در جورجیا شده، باید با گروهی از دزدان که یک پزشک ثروتمند را گروگان گرفتهاند مقابله کند.
نوری به همراه یک کارگاه جسور به نام مورفی به دنبال سرنخهای مرگ مادرش هستند، در حالی که یک قدرت ماورایی مخوف خانوادهاش را تهدید میکند و…
در یک صبح روز هفته در حومه آرام آکرون، اوهایو، شهر از خواب بیدار می شود و متوجه می شود که ریچل ترنر و پسرش، ایوان، در طول شب به قتل رسیده اند.
وقتی آندره 85 ساله سکته میکند، امانوئل با عجله به بالین پدرش میرود. او که بیمار و نیمه فلج روی تخت بیمارستان است، از امانوئل می خواهد که به او کمک کند تا به زندگی اش پایان دهد. اما چگونه می توانید چنین درخواستی را قبول کنید در حالی که پدر خودتان است؟
اقتباسی از رمان علمی-تخیلی فرانک هربرت درباره پسر یک خاندان سلطنتی که محافظت از ارزشمندترین دارایی و حیاتیترین عنصر کهکشان، به او سپرده شده است.
یک گیاه شناس جوان به نام الی برای مطالعه یک گونه گیاهی مهاجم به شهر کوچک و بیابانی نقل مکان می کند. اما پس از سقوط یک هواپیمای قاچاق مواد مخدر در نزدیکی او، توسط سرنشین هواپیما ربوده شده و باید برای نجات جانش بجنگد...
دو آدم کش به نامهای وینسنت و جولز از طرف مارسلوس والاس ماموریت مییابند تا چمدانی را که دزیده شده ، از سارقان پس بگیرند و در جریان این عملیات به طرز معجزه آسایی نجات پیدا میکنند. وینسنت مامور میشود تا میا ، همسر والاس را به گردش ببرد ، اما میا بر اثر استفادهی بیش از حد مواد مخدر…
یک نویسنده نابغه منزوی یک شب را در عمارت دورافتاده خود می گذراند و منتظر است تا فرد خیالی خود ساخته اش بیاید و او را نابود کند.