احمد پس از آزاد شدن از زندان تصمیم می گیرد از همسرش جدا شود. برخلاف او دوستش پرویز به دنبال ترك اعتیاد و تشكیل زندگی است. اما هر دو به یك گروه قاچاق چی مواد مخدر می پیوندند و..
بچههای یک شهر از دست بزرگترهای خود به تنگ آمدهاند. به پیشنهاد و کمک بادبادکی به شهری پرواز میکنند که خالی از بزرگترهاست. در آنجا بچهها امور شهر را در دست میگیرند و به کارهای مورد علاقه خود دست میزنند. اما پس از مدتی نظم شهر به هم میریزد و بچههای پشیمان تصمیم به بازگشت میگیرند. بزرگترها هم که به دنبال بچهها میگردند، پی میبرند که در حق آنها اهمال و بیتوجهی کردهاند. بچهها با بادبادک هایشان به شهر خودشان نزد بزرگترها بازمیگردند، این حادثه به آنها ثابت میکند که به وجود هم نیازمندند..
شما فرشته اید داستان بازگشت مهاجرین به زادگاهشان بعد از جنگ تحمیلی است. داستانی از عشق و امید به زندگی..
مهندس انصاري سرپرستي كارهاي ساختماني يك سد را به عهده دارد. اعضاي يك گروه مسلح به او هشدار مي دهند كه از ادامه كار خودداري ورزد. انصاري كه اعتنايي به تهديدها ندارد دستگير و در زير زميني زنداني مي شود تا شايد همكاران او در جهادسازندگي از ادامه پروژه منصرف شوند و ساختمان سد را منهدم سازند. انصاري دو تن از اعضاي گروه مسلح را تخت تاثير قرار مي دهد و سرنخ هايي از همكاري آنها با يكي از فئودال هاي منطقه به دست مي آورد عاقبت طي عملياتي اعضاي گروه كشته و دستگير مي شوند.
داستان یک زن و شوهر جوان را روایت میکند که برای استخدام در شرکتی از رشت عازم تهران میشوند. اما در طول سفر و در تهران مشکلات متعدد سراغ آنها میآید..
پسر جوانی به اسم بهرام به عنوان سرایدار به آپارتمانی می رود اما سبک زندگی او با همه سرایدارها فرق دارد . او خطاطی می کند و شعر می خواند. یکی از ساکنان آپارتمان، که مدتی است حال روحی خوبی ندارد، با بهرام صمیمی میشود. اما بهرام رازی دارد ...
پسری جوان ، صاحب یک حمام قدیمی است . این حمام به دلیل موقعیت مناسبی که دارد مشتریان زیادی دارد . یک روز یک مشتری برای خرید حمام به پسر جوان مراجعه میکند اما از قضا ..
يك زوج جوان عكاس براي برگزاري نمايشگاه عكس آثار و ابنيه باستاني، به اصفهان سفر مي كنند. آن ها در اين سفر ناخواسته وارد درگيري سارقان اشياء عتيقه مي شوند. در اين بين پليس با تحت نظر گرفتن زوج جوان موفق مي شود كه عوامل دزدي اشياء عقيقه را شناسايي و دستگير كنند..
زن و شوهری به نام های سعید و پروانه که با یگدیگر اختلاف دارند پس از طلاق به فکر تجدید زندگی مشترک شان می افتند؛ اما در یک سانحه اتومبیل زخمی می شوند. کوشش پزشکان برای درمان زن بی اثر می ماند. مرد نیز پاهای خود را از دست می دهد و پیرامون علت ماجرایی که بر او و همسرش گذشته به فکر فرو می رود..
داستان پسربچه ای را روایت می کند که قصد دارد آرزوی مادربزرگ پیرش را که زیارت امام رضا (ع) است، برآورده کند اما...