داستان فیلم حول شخصیتهای اصلی، اِما و لیام، میچرخد. اِما یک زن جوان و جاهطلب است که همیشه در پی رسیدن به آرزوهای بزرگش بوده، اما همواره با حسرتها و شکهایی درباره تصمیمات گذشتهاش روبهرو است. لیام، مردی با روحیه آرام و فلسفی، در جستجوی معنای زندگی و یافتن جایگاه خود در جهان است. این دو شخصیت در یک نقطه از زندگیشان به هم میرسند و داستان عشقشان آغاز میشود.
جوانا یک شمشیرباز رقابتی در پایان دوران حرفهای خود است که به دنبال بهترین شدن در جهان است. برای به دست آوردن برتری، او یک فناوری آزمایشی را دنبال می کند که به او اجازه می دهد از طریق رویاهای شفاف تمرین کند، جایی که او یک رابطه پرفراز و نشیب را با مربی خود آغاز می کند که ازدواج او در دنیای واقعی و مسیر او را به سمت طلای المپیک تهدید می کند.
داستان از این قرار است که ملکهای در وسط زمستان کنار پنجرهای نشسته بود و مشغول قلابدوزی از روی طرحی از جنس درخت آبنوس بود که انگشتش را زخمی میکند.او با دیدن خون آرزو میکند که دختری که از او به دنیا میآید پوستی به سفیدی برف و لبانی به سرخی خون و مو وچشمانی به سیاهی قالب درخت آبنوس که در دستانش بود داشته باشد. سال بعد دختری با همان ویژگیها که ملکه آرزو کرده بود به دنیا میآید ولی ملکه هنگام وضع حمل میمیرد. اسم آن دختر را سفید برفی مینامند. سال بعد شاه همسر دیگری برای خود اختیار میکند ملکه جدید بسیار زیبا اما فوقالعاده مغرور بود. او آینهای جادویی داشت که قادر به تکلم بود یکی از وظایف آینه این بود که به ملکه اعلام کند که او زیباترین فرد روی زمین است.
انیمیشن راجع به کودکیست که بر خلاف تمسخر بسیاری از دوستانش شدیداً به بابانوئل و حضور وی در روزهای کریسمس معتقد است. در یک شب کریسمس، این پسربچه شکاک، سوار قطاری جادویی میشود که در راه قطب شمال و خانه ی بابا نوئل است….
هیچ چیز آن چیزی نیست که به نظر می رسد وقتی که یک شب یک قاتل زنجیره ای شکل می گیرد...
مرد جوانی در هنرهای رزمی تمرین می کند تا از صاحب زمین فاسدی که خانواده اش را به قتل رسانده انتقام بگیرد.
وقتی گروهی از دوستان در خانهای که با یک قتل عام وحشیانه مشخص شده بازی میکنند، روح شیطانی را آزاد میکنند و به شیوههای وحشتناکی شروع به مرگ میکنند. اکنون، بازماندگان باید کنار هم بچسبند تا اسرار تاریک خانه را کشف کنند و به خونریزی پایان دهند.
وقتی سرنشینان یک اتومبیل متوجه خودرویی می شوند که مشخصاتش با خودروی کودک ربایی که پلیس اعلام کرده تطابق دارد، تعقیب و گریز خطرناکی آغاز می شود.
یک جوان سیاهپوست بااستعداد و محروم از امکانات از نیوآرک به دانشگاه ییل میرسد، اما سایهها و بیعدالتیهای گذشتهاش آینده او را به خطر میاندازند.
پس از یک تراژدی خانوادگی، سه نسل از خانواده دیتز به خانه در رودخانه زمستان باز می گردند. زندگی لیدیا که هنوز توسط بیتل جویس تسخیر شده است، وقتی دختر نوجوانش، آسترید، به طور تصادفی پورتال زندگی پس از مرگ را باز می کند، زیر و رو می شود.