«تهران: شهر عشق» طنز تلخ عاشقانه ای است در مورد سه شخصیت که علیرغم هیاهوی بی حد و حصر ابر شهر تهران احساس تنهایی می کنند و در راه پر کردن این تنهایی به شناخت عمیق تری از خودشان می رسند. داستان های این سه شخصیت به طور موازی پیش می رود و در نهایت مینا، وحید و حسام اگر چه همچنان تنها اما مصمم تر و با درک عمیق تری از خود به راهشان در هیاهوی تهران ادامه می دهند .
موران، یک کارمند بانک در بوئنوس آیرس، زندگی معمولی خود را میگذراند. اما یک روز، او به همکارش رومان اعلام میکند که مبلغ 650،000 دلار را دزدیده و آماده است خود را تسلیم کند.
با هیل و درمانگر او و بحثهای صریح آنها درباره سلامت روان و حملات عصبی ناشی از تبلیغات فیلم همراه شوید که شغل رویایی او را به کابوس تبدیل کرده است،
دختری نوجوان به نام پریسیلا بیولیو در یک مهمانی با الویس پریسلی، سوپراستار سبک راک اند رول ملاقات کرده و زندگیاش پس از این ملاقات برای همیشه تغییر میکند…
چارلی چابک، به مدت 20 سال برای رئیس اوباش، استن، به عنوان یک قاتل حرفهای کار کرده است. اما زمانی که رئیس گروه رقیب از میامی تصمیم میگیرد استن و کل تیمش را حذف کند...
مردی دو زن، یکی از محلات پائین شهر و یک زن نیز در محلات بالا شهر دارد و از هر کدام از این زنها نیز فرزندانی دارد که از وجود یکدیگر بیخبر هستند…
در آغاز جنگ ایران و عراق، همسر رضا باردار است و باید مورد عمل جراحی قرار گیرد. رضا او را به بیمارستان می رساند و خود به اسارت قوای دشمن در میآید. همسر رضا حین عمل جراحی میمیرد و شکوه جراح، فرزند رضا را نجات میدهد.
بعد از وقایع جنگ ایران و عراق، مردم جنگزدهای که حاضر به ترک محل زندگی خود نیستند در اردوگاه برای نشاط روحی مسابقه فوتبالی برگزار میکنند، اما در دقیقه 55 به ناگاه بازی متوقف میشود…
پدر پروانه در زندان است و از طریق گوشی فرهاد، یکی از هم بندهایش، با دخترش در ارتباط است. پس از مدتی، فرهاد و پروانه به هم علاقه مند می شوند و این آغاز ملاقات های آن ها و شروع ماجراها است. «ملاقات خصوصی»، توانسته سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را در چهلمین جشنواره فیلم فجر از آن خود کند و همچنین برنده جایزه بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه از بیست و دومین جشن حافظ و انجمن منتقدان فارسی زبان شده است.
این فیلم قصه بی بی سلیمه ، مامای پیر و محبوب روستای تازه آباد است که بالاخره پس از سالها انتظار نوبت سفرش به خانه خدا فرا رسیده ، بی بی در حال خداحافظی و حلالیت طلبی از اهالی دهاست که خبر میرسد اجازه سفر ندارد .