فتحی با بازی حمید لولایی صاحب فروشگاه عتیقه فروشی، فردی بسیار خسیس است. او روح شریکش با بازی رضا شفیعی جم را در خواب می بند که او را متوجه گذشته، حال و آینده اش می کند. فتحی که متنبه شده از خواب بیدار می شود و آدم دیگری می شود و..
حسين مرادي، کارگر 60 ساله ي آباداني، بارها مجبور بوده تعدادي از همکارانش در شرکت کشتي سازي را بنابر خواست کارفرما اخراج کند. ولي اين بار تصميم گرفته که با قرعه کشي، بختي براي برخي از کارگرها قائل شود. در اين ميان يکي از کارگرها به اخراج خود اعتراض مي کند و با حسين گلاويز مي شود . چند روز بعد ...
رستم، گروهبان بازنشسته ي ارتش، با خاتمه ي جنگ در وضع روحي ناراحت به زادگاهش بازمي گردد. همسر او كه سرپرستي فرزندشان را به عهده داشته در كارگاه تعويض روغني برادرش به كار مشغول است. رستم تصميم مي گيرد زميني راكه سال ها پيش قول نامه كرده بازپس بگيرد، اما طرف ديگر قرارداد خواست او را اجابت نمي كند. رستم و پسر چهارده ساله اش به جنگل، بر سر زمين مي روند و مشغول قطع درختان جنگلي مي شوند. ايادي صاحب زمين او را به شدت مضروب مي كنند. همسر رستم كه از اين وضع به تنگ آمده قصد دارد همراه مادرش، كه از مهاجران روس است، پس از باز شدن مرز ايران و شوروي به آن سوي مرز برود. رستم با دوست نظامي بازنشسته ي خود به منزل مالك زمين مي روند و پس از كشته شدن دوستش قباله ي زمين را بازپس مي گيرد. او سپس به مرز مي رود و همسرش را به خانه بازمي گرداند..
حرف و حدیث زیادی پشت سر سید مرتضی بود ،دانلود فیلم ایرانی خلوت دل اعضای هیئت و مسجد محل به گفته های او ظن بد داشته و تصمیم میگیرند …
مردی به نام «فرخی» به قتل میرسد. محمود تیموری افسر آگاهی مأمور پیگیری ماجرا میشود. او قرار است با نامزدش «پریسا» که به تازگی از خارج آمدهاست، ازدواج کند. با تحقیق پلیس، حقایق تازهای دربارهٔ جنایت روشن میشود و…
وقتی مسافر عزیزی از خارج از کشور مهمان شماست و شما برای حفظ آبرو حاضر به انجام هرکاری هستید، ماجراهای جالبی رخ می دهد..
یک ماهی دم قرمز قرار است برای سبزی پلو ماهی سفره شب عید پخته شود که در این بین اتفاقات عجیبی می افتد..
داستان از یک بنگاه همسریابی آغاز میشود و جا به جایی فرد خواستگار با فردی که به برای بازکردن گاوصندوق اجیر شده ادامه میابد...
خواهر نادر به جرم قتل شوهرش محکوم به اعدام شده و نادر برای فراهم کردن دیه مقتول دست به دزدی از طلا فروشی می زند و پول ها را در موسسه ای آموزشی پنهان می کند. در جریان خارج کردن پول ها، وی با شادی آشنا می شود و…
بهروز، پرستار یک پیرمرد ثروتمند به نام مظفر است. شوهر خواهر او سعی در ازدواج عمه بیوه اش با مظفر دارد اما مظفر، مادر بهروز را میبیند و تصمیم میگیرد با او ازدواج کند. این در حالیست که عموی بهروز پس از سالها از ژاپن برمی گردد و میخواهد طبق رسم خانوادگی شان با همسر برادر مرحومش ازدواج کند..