جوانی بنام کمال (جواد رضویان) که شاگرد دوچرخه سازی است، در آستانه ازدواج قرار دارد و در صدد تأمین مخارج عروسی اش است که خبری را از رادیو میشنود مبنی براینکه وزارت کار و امور اجتماعی جهت حمایت از افرادی که معتاد بوده و ترک کردهاند مبلغ سه میلیون تومان بعنوان وام پرداخت خواهد کرد. کمال با شنیدن این خبر تصمیم میگیرد که معتاد شده و سپس ترک کند. اما در این بین ماجراهایی اتفاق میافتد که …
دمیر و گریس را می بینیم که در یک اتوبان در حال حرکت هستند که به آنها ماموریتی داده می شود اما این دو به محض آغاز ماموریت دچار مشکلاتی می شوند که اصلا به ماموریت نمی رسند و ..
داستان این فیلم درباره جوانی به نام رامین است پدر رامین قبل از فوت خود جای را برای دفن خود خریداری کرده است و بعد از اینکه فوت میکند وصیت میکند که در آنجا دفن کنن ولی هنگامی که برای دفن کردن میروند میبینند که جای که پدرش خریده است شخصی پولدار را دفن کرده اند و جای که پدرش برای دفن خود خریده است هم اکنون میلیون ها تومن می ارزد و وسوسه میشود بفروشد و…
در فیلم «زندگی به شرط چاقو»، سعید از فردی طلبکار است که آن فرد به مقدار بدهی اش به سعید هندوانه میدهند! همزمان با این اتفاق، نامزد سعید با خانواده اش عازم تهران می شوند. سعید برای نقد کردن هندوانه ها درگیر ماجراهای جالبی می شود..
خواهر نادر به جرم قتل شوهرش محکوم به اعدام شده و نادر برای فراهم کردن دیه مقتول دست به دزدی از طلا فروشی می زند و پول ها را در موسسه ای آموزشی پنهان می کند. در جریان خارج کردن پول ها، وی با شادی آشنا می شود و…
جلال پیرمردی است که در دوران جوانی و در راه ازدواج اتفاقات جالبی برایش افتاده است و هر بار که به خواستگاری رفته، ماجراهایی منجر به سر نگرفتن ازدواج او شده …
بهروز، پرستار یک پیرمرد ثروتمند به نام مظفر است. شوهر خواهر او سعی در ازدواج عمه بیوه اش با مظفر دارد اما مظفر، مادر بهروز را میبیند و تصمیم میگیرد با او ازدواج کند. این در حالیست که عموی بهروز پس از سالها از ژاپن برمی گردد و میخواهد طبق رسم خانوادگی شان با همسر برادر مرحومش ازدواج کند..
حمید پس از مرگ مادرش برادرش مجید که معلول است را نزد خود میآورد. با ورود مجید به زندگی مهین و حمید خوشبختی به زندگی آنها روی میآورد. اما مهین پس از مدتی خسته میشود و مجید را به آسایشگاه میبرد، ولی به خاطر عذاب وجدان او را به خانه باز میگرداند..
عزت که جوانی بیکار است، به همراه حشمت به قصد دزدی به خانه حاجیه خانم که پیرزنی خیر است، میرود. حاجیه خانم به عزت پناه میدهد. عزت تحت تاثیر او قرار میگیرد و رویه زندگیاش را تغییر میدهد.
دو دوست، یکی شیطنت دارد و دیگری سعی می کند راه راست را انتخاب کند که در اثر آشنایی با دختری، دوست شرور سرش به سنگ می خورد و…