زنی به نام آذر اقدام به کارهای غیرقانونی و خلاف برای دیگران و کسب درآمد از این راه میکند...
در فیلم هرچی خدا بخواد به ونداد طاهری اطلاع میدهند که پدرش در جزیره کیش فوت کردهاست. همزمان به پارمیدا نصیری هم اطلاع میدهند که مادرش در جزیره کیش دچار سانحه شده و مردهاست. داستان فیلم از فرودگاه مهرآباد شروع میشود و...
ساره و داوود كه هر دو در كار تهيه فيلم مستند هستند يك شب در حين فيلمبرداري جسدي را در كوچه ي خود مي بينند اما وقتي پليس در محفل حاضر مي شود جسدي را نمي بيند..
فیلم اگه میتونی منو بگیر روایت آقا بزرگ هنگام مرگ وصیت می کند طبق رسم همیشگی خانواده لاقوز، آقابالا باید برای برادر کوچکترش، شازده، سه زن بگیرد و سپس ارث را به مساوی بین خود تقسیم کنند. چنانچه به وصیت وی عمل نکنند دست او از دنیا کوتاه نخواهد ماند. آقابالا برای این که سهم الارث برادرش را هم به دست آورد، سه زن را به بهانه ازدواج، مأمور از بین بردن او می کند.
زن هنرمندی به نام مهگل که قصد مهاجرت دارد اما موانعی سر راهش قرار می گیرد که مسیر زندگی او را دستخوش تغییر می کند.
یک کیلو و بیست و یک گرم یک اثر اجتماعی است که داستان 3 خانواده مختلف را روایت می کند.
سعید مسرور دانشجوی رشته پزشکی برای پرداخت قرض خود به آقای سام ناچار میشود برای گرفتن وام، با دختر دانشجویی به نام روشنک ازدواج صوری انجام دهد تا بتواند از وام ازدواج بهرهمند شود. از طرفی دیگر شراره دختر آقای سام به سعید علاقمند شده و.......
یک آپارتمان در حاشیه شهر تهران که مالکش درگذشته بدون وارث مانده و اداره امور آپارتمان و مستاجرها را مباشر مالک درگذشته که خود نیز ساکن همین ساختمان است به عهده گرفته و قصد دارد با همکاری یک مشاور املاک محلی ملک را تصاحب کند. آپارتمان فرسوده و نیازمند تعمیرات اساسی است ولی عباس آقا (مباشر مالک درگذشته با بازی عزت الله انتظامی) نه خود وظیفه تعمیرات را به عهده میگیرد و نه به دیگر ساکنان اجازه انجام این کار را میدهد. در این ساختمان هر یک از ساکنان به دنبال به کرسی نشاندن حرف و نظر خود هستند و...
داستان فیلم در راستای تبلیغ دین مبین اسلام و مذهب تشیع و نفی فرقههای دروغین منتسب به اسلام همچون طالبان و داعش است، درباره حضور سه روحانی ایرانی در کنفرانسی در کشور آلمان با عنوان «مذهب من» است. دو طلبه میخواهند برای شرکت در سمیناری دانشگاهی پیرامون ادیان به آلمان بروند. رئیس حوزه علمیه آنها که حاج آقا فراستی نام دارد، راه سفر را برآنها میبندد. طلبههای جوان با اغفال حاج آقا فراستی، ویزایی هم برای او میگیرند و او را با خود به آلمان میبرند.
یه صدایی از ورودی خونه مدام تو گوشم میپیچید: عروسی خون چه بدشگونه؛ تور عروس غرق به خونه... صدای یه مرد حتما نبود... ولی صدای یه زن هم نبود... شاید صدای خودم بود... کجا شنیده بودم اول بار این صدا رو یا حتی شعر رو... کی برام خونده بود؟